Ad

داوود رحمت الهی عنوان کرد:

در دهه شصت موسیقی مقدس بود

به اعتقاد من هنرمند باید کمی با مردم فاصله داشته باشد

 

تریبون هنر- سام شرف زاده: دوازده مرداد سال شصت به دنیا آمده و از کودکی به سرودن علاقه مند بوده است. شروع کار حرفه ای اش با مهرداد حسن پور بود و با علیرضا افکاری نیز همکاری کرده و در کنار خواننده هایی نظیر خشایار اعتمادی، نیما مسیحا، ابراهیم حامدی و حسین زمان به عنوان ترانه سرا حضور داشته است . با داوود رحمت الهی گفت و گوی کوتاهی در خصوص حال و هوای این روزهایش و مسائل موسیقایی  انجام داده ام که در ادامه می خوانید:

 

در صحبت های دوستانه میان خودمان گفته بودید سن و سال کمی داشتید که اولین ترانه خود را سرودید. از آن روزها تا رسیدن به این نقطه برایمان بگویید.

 

حدود ده سال سن داشتم و قافیه وار ترانه ای سروده بودم و پدرم در آن زمان پانصد تومان به من داد که در زمان خودش پول زیادی برای یک بچه ده ساله بود اما از سال هشتاد و سه بود که به شکل جدی این حوزه را ادامه دادم. هیچ وقت خودم را یک ادیب، شاعر نمی دانم. من یک علاقه مند به سرودن ترانه هستم که خوش شانس هم بوده چرا که با توجه به دانسته های نه چندان زیاد و عمر کوتاهش در این حوزه توانسته با آهنگساز و خواننده های خوبی کار کند. دلیل اصلی حضور من در بازار موسیقی، علاقه ام به این حوزه بود. رسیدن ترانه به اجرا برایم مهم است و هر بار ترانه ای را می نویسم به اجرای آن فکر می کنم و از خودم می پرسم این کلمات در ملودی چطور خواهند شد.

 

 

چه خبر از این روزها که در حوزه ترانه کم کار شده اید؟

 

از تب کارکردن در موسیقی برای من کاسته شده و در کم کاری من تاثیر داشته است. البته دچار وسواس در نوشتن هم شده ام چرا که حس می کنم بعد از موفقیت کارهایی که از من منتشر شده مخاطب توقع دارد کارهای بهتری نسبت به آنچه شنیده بشنود. سرودن ترانه به این شکل است که احتمال دارد چهار ماه چیزی روی کاغذ نیاید یا در یک روز دو کار نوشته شود. شغل من چیز دیگری است و ترانه سرایی نیست و وابستگی مالی شدید نسبت به آن ندارم و تا زمانی که احساس نکنم نباید چیزی بنویسم، نمی نویسم. دلیل دیگر کم کاری من این است که کارهای زیادی با خواننده هایی انجام داده ام که اتفاقی را رغم نزده اند. قطعه «زندونی» با حسین زمان یا «احساس دلبستن» با نیما مسیحا کارهای موفقی برای من بودند و در این شرایط ترانه سرا ترجیح می دهد با خواننده هایی کار کند که کار شنیده شود و نتیجه خوبی داشته باشد.

 

خیلی ها همکاری با خواننده های مطرح را نیازمند رابطه های خاصی می دانند.

 

درست است. همکاری با بعضی خواننده های بزرگ نیازمند لابی هایی است و ارتباطات خاص خودش را می خواهد و خیلی ها با این چالش دست و پنجه نرم می کنند. گاهی  باید ترانه سرایی باشی که پشت کامپیوتر دائم به این و آن ایمیل می زند و ترانه می فرستد و دیده ام یک ترانه را برای پنج نفر می فرستند و به هر پنج نفر می گویند این را برای شما سروده ام، که من به این روش کار نمی کنم. همیشه صبر کرده ام در قطعه ای حضور داشته باشم که در سیل آثاری که روزانه منتشر می شود به گوش مخاطب برسد. اکثر ترانه سراها مشکلات مالی دارند و مجبور می شوند ترانه های خوب خود را به خواننده هایی بسپارند که از پیش مشخص است ترانه شنیده نمی شود. این را هم بگویم که هیچ وقت به خاطر همکاری های موفق گذشته ام از خواننده هایی که در شرایط مالی خوبی نیستند هزینه زیاد دریافت نکرده ام. اگر اسم ترانه سرا بتواند به خواننده کمک کند بحث دیگری است اما کم فروشی در ترانه را درست نمی دانم. کاری به خواننده هایی که اصلا نمی خواهند پول ترانه بدهد هم ندارم!

 

با نگاه به تاریخ موسیقی خصوصا در دهه پنجاه، متوجه می شویم آثار ماندگار آن دوره همه ترانه های خوبی داشته اند. اگر این طور نتیجه بگیریم که یک قطعه موسیقایی برای ماندگاری در قدم اول به ترانه قابل قبول و خوب نیاز دارد، کم بودن آهنگ های ماندگار در دوره کنونی به مناسب نبودن ترانه ها برمی گردد؟ چه اتفاقی در این سال ها افتاده؟

 

جواب شما را به عنوان یک مخاطب می گویم و خارج از تعارف هم می گویم. یکی از دلایل آن این است که داده های دنیای اطرافمان زیاد شده و جای موسیقی در زندگی مردم عوض شده است. در دهه شصت موسیقی مقدس بود و در میان جوان ها جایگاه خاصی داشت. چیزی جز موسیقی نبود و در تنهایی فقط به این فکر می کردیم که کاست هایمان را پِلِی کنیم. در حال حاضر موسیقی در حاشیه است و موسیقی گوش می کنیم که از رانندگی یا پیاده روی لذت ببریم و موسیقی را زیاد برای خودش نمی خواهیم. اگر یک نوار وی اچ اس از ویدئوهای آن زمان می آمد دست به دست می چرخید و همه آن را می دیدند. بارها و بارها هم می دیدند. فیلم و سریالی نبود و در آن زمان موسیقی برای ما جان پناه بود و در حال حاضر به تفریح شبیه شده و هویتش کمرنگ شده. فرصت خاطره ساختن با آهنگ ها زیاد نیست. آدم ها زمان ندارند بارها و بارها و یا حتی در یک مقطع سنی آهنگی مثل «فریاد زیر آب» را گوش کنند تا سال ها بعد وقتی دوباره این قطعه را می شنوند یاد دوره خاصی از زندگی بیافتند. یک قطعه در یک هفته مصرف می شود یا یک قطعه را آنقدر گوش می کنیم که زده می شویم.

 

 

پس به اعتقاد شما مخاطبین موسیقی هم بی تقصیر نیستند.

 

بله. ما ترانه سراهایی داریم که درصدی از ترانه هایشان از ترانه های دهه چهل و پنجاه بهتر است و فکر نمی کنم ترانه ها مثل سابق نیستند یا آهنگسازان آهنگ خوبی نمی سازند و این تنها دلیل برای کم شدن آثار ماندگار است. دلایل زیادی وجود دارد. ماندگاری کم در موسیقی همه دنیا اتفاق افتاده و به نظر من دلیلش سرعت گرفتن همه چیز در همه دنیا است. یک کار خارجی چند هفته در تاپ تن است و بعد از آن هیچ جای دنیا آن قطعه را نمی شنوی و دو سال بعد این خواننده کلا فراموش می شود. مخاطب خودش هم دنبال ماندگاری نیست و دنبال چیزهای جدید می گردد. مولفین ما تمام سعی خود را به کار می گیرند اما کارها شنیده می شوند و می روند.

 

 

 

در سرودن ترانه چقدر از خودتان می گویید و چقدر از زبان جامعه می نویسید؟ در واقع دوست دارید در ابتدا ترانه شما روی مردم تاثیر بگذارد یا مردم مسیر سرودن شما را تعیین کنند؟

 

خیلی خودم و مردم را رصد می کنم. در همکاری ام با خشایار اعتمادی گفته ام: « مثل ابر دلم گرفته مثل بارون خیسه خیسم، یه قلم دستم گرفتم نامه هامُ می نویسم». به یاد دارم در همان دوره جوانی مغرور بودم و گریه نمی کردم و زمانی که حال خوبی نداشتم ناخودآگاه به سمت قلم و کاغذ می رفتم. نه گریه می کردم نه سیگار می کشیدم و تنها می نوشتم. سعی نمی کنم مردم مسیر من را تعیین کنند و بگویم مخاطب چه می خواهد تا بنویسم. به اعتقاد من هنرمند باید کمی با مردم فاصله داشته باشد. نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک. چند قدم باید جلوتر از آن ها باشد و پیشگام. باید جایی بایستد که صدایش به مردم برسد و یک دریچه تازه برای آن ها باز کند و بگوید چند قدم جلوتر چه چیزی وجود دارد. وقتی ما ترانه «سال ۲۰۰۰» از اردلان سرفراز را می شنویم متوجه می شویم. اگر ترانه سرا بخواهد مسائل روز را بنویسد باید از فردا و عواقب مسائل هم بنویسد و بگوید در این شرایط چه چیزی در آینده به دست می آید. سطح سلیقه را هنرمند باید تعیین کند که در حال حاضر برعکس است. من حرف دل مردم را نمی زنم و حرف دل خودم را می نویسم اما به شکلی که مردم آن را بفهمند.

 

 

در پایان چه صحبتی دارید؟

 

از خوانندگانی که به من اعتماد کردند و ترانه ام را اجرا کردند ممنونم. از شما هم ممنونم که احساس کردید حرفی برای گفتن دارم که واقعا هم داشتم. به مخاطب شما هم می گویم ممنونم که به حرف های من گوش کردید

 

 

 

منبع: اختصاصی تریبون هنر

تاریخ انتشار :۲ شهریور ۱۳۹۵

برچسب‌ها:
مطالب مرتبط



شما هم یک دیدگاه ارسال کنید
 

نام




یادداشت آرشیو

  • از مایکل جکسون تا پسر بروسلی: کشف چیزهای عجیب در جسد سلبریتی‌ها

    تریبون هنر: از مایکل جکسون و رابین ویلیامز و پسر بروسلی تا هیث لجر و دختر الویس پریسلی، سلبریتی های محتلفی بوده اند که سرنوشت تراژیکی داشته‌اند؛ اما بررسی‌های پس از مرگشان از نکات غافلگیر کننده‌ای در خصوص مرگ آن‌ها پرده برداشته است.   مرگ همیشه اتفاقی غم انگیز است، بخصوص وقتی برای شخصی شناخته شده رخ می‌دهد. به گزارش تریبون هنر، گرچه بسیاری از سلبریتی‌ها سرنوشت تراژیکی داشته‌اند، اما بررسی‌های […]

  • فیلم آسمان غرب

    تریبون هنر: «آسمان غرب» پس از سال‌ها در سینمای ایران در قالب یک اکشن جنگی، هوایی، روایتی قهرمان‌محور از حماسه‌آفرینی شهید علی‌اکبر شیرودی، خلبان کبرای هوانیروز ارتش و گروه هم‌رزمانش را در روزهای نخست و غافلگیرانه شروع جنگ در غرب کشور برای حفظ وطن به تصویر می‌کشد. میلاد کی‌مرام، امیرحسین […]

  • فیلم پرویزخان

    تریبون هنر: بعد از مدت ها بار دیگر نوبت به یک فیلم سینمایی ورزشی رسیده ؛ فیلم «پرویز خان» ساخته علی ثقفی که برشی است از زندگی زنده یاد پرویز دهداری، مرد اخلاق فوتبال ایران. خوشبختانه این فیلم در چهل و دومین جشنواره فجر توانست جوایز یادی کسب کند. حافظه […]

  • ناصرالدین‌شاه؛ دستاویز جدید ساسی‌مانکن برای وایرال شدن

    تریبون هنر: هدیه عید امسال «ساسی‌مانکن» به طرفدارانش قطعه‌ای است به سیاق آهنگ‌های پنج سال گذشته‌اش، مملو از تکیه‌کلام‌های بی‌پروای جنسی که این روزها با توسل به گریم‌های مشابه دو شخصیت تاریخی و ساخت کلیپی بی‌ربط به آنچه می‌خواند، در حال دست به دست شدن در فضای مجازی است.   […]

  • نگاهی به فیلم «دروغ‌های زیبا» ساختۀ مرتضی آتش‌زمزم

    تریبون هنر: فیلم «دروغ‌های زیبا» در بازتاب همزیستی فرهنگی میان دو خانوادۀ مسلمان و بودایی، جاذبۀ خاص خودش را دارد و در روایت آن موفق بوده است. این همزیستی و دوستی و نزدیکی تا جایی است که شاید مدت‌ها متوجه نشویم، این دو خانواده از دو کیش و آیین متفاوت‌اند. […]

Ad
Ad
Ad
Ad