چرا «کشتارگاه» فیلمی مهمی است؟
یادداشتی از بهنام شریفیتریبون هنر _ بهنام شریفی: امیر جوانی که به دلیل فرار و اعمال خشونت، از فرانسه دیپورت شده، به کمک پدرش عبد که نگهبان یک کشتارگاه است و صاحب آن کشتارگاه جنازه مردانی که به ظاهر در سردخانه از سرما مرده بودند را دفن میکند. و این آغاز ماجراهای مفصلی است که او را وارد بازی پیچیدهای میکند.
«کشتارگاه» یکی از آخرین تولیدات درامهای اجتماعی در سینمای ایران است و به سیاق این روزها هم تمرکزش بر قهرمانی از طبقه فقیر و پایینشهر است. نقشی که امیرحسین فتحی از پسش برمیآید. قهرمانی که برای پول درآوردن باید درگیر فسادهای عظیمی شود و حقیقت را مخفی کند. این بار ماجرا قاچاق دلار و بازارهای زیرزمینی مربوط به آن است و شخصیت امیر و قدم گذاشتنش به این دنیای زیرزمینی به ابزاری روایی تبدیل میشود تا شما را به دنیای فروش دلار در قلب تهران ببرد.
«کشتارگاه» فیلم کاملی نیست. میتوانست با تمرکز بر یک تم پیش برود و از این شاخه به آن شاخه نپرد. مستقل بودن فیلم در محتوا به نفع فیلم و در تولید و رقابت با انبوه محصولات با پولهای دولتی و مشکوک به ضررش شده و فیلم نتوانسته با دست باز مسائل دنیای زیرزمینی ارز در کشور را مطرح کند و تنها در گوشه و کنار اشاراتی به این مشکل میکند.
با این وجود «کشتارگاه» قدمی رو به جلو برای سینمای اجتماعی ایران است که مخاطبانش دیگر از فیلمهایی با مسائلی تکراری مثل اعتیاد و بارداری ناخواسته و سقط جنین خسته شده و حتی در قالب سینمای اجتماعی دنبال آثار پیچیدهتری است که با اوضاع اجتماعی و اقتصادیاش نسبت مستقیم داشته باشد.
«کشتارگاه» بازتاب جامعهی امروز ایران در پایان سدهی ۱۴ام و آغاز سدهی ۱۵ خورشیدی است؛ جامعهای که در آن طبقهی فقیر جامعه با مشکلات اقتصادی زیادی دست و پنجه نرم میکند. طبقهیی که به ناچار کارهایی مثل قاچاق ارز میکند و از سوی دیگر ثروتمندانی که بخش اعظمی از درآمدشان نه از تولید و چرخیدن چرخهای صنعت (که اینجا صنعت درست خود کشتارگاه است)، که از سواستفاده از ظاهر و نمای این صنعت برای سود بردن در فسادهای اقتصادی تامین میشود. جامعه ای که در آن دیگر تولید ارزشی ندارد و درآمد واقعی در قاچاق و سفته بازی است! شاید پایان فیلم به همین دلیل اینطور ضدسیستم تمام میشود، جایی که طبقهی کارگر خود شمشیر عدالتاش را برای انتقام و گرفتن حقش بلند میکند.
تاریخ انتشار :۱۵ خرداد ۱۳۹۹