رضا یزدانی: وظیفه هنرمند این است به دانش مخاطب اضافه کند
+ خط شکن و پیشرو بودن را از آلبوم «پرنده بی پرنده» شروع کرده بودیم.تریبون هنر- سام شرف زاده: وقتی به قصد انتشار با رضا یزدانی پای گفت و گو می نشینید، اطمینان داشته باشید اتقافی در راه خواهد بود. وقتی مشغول پیاده کردن مصاحبه در قالب یک فایل متنی هستید، دلتان می خواهد فایل صوتی مصاحبه به آخر نرسد. یزدانی به سبک خودش می خواند و به سبک خودش مصاحبه می کند. در این گفت و گو از «سلول شخصی» می خوانید تا «دوئل در آینه». از همکاری اش با ترانه سراهای مختلف و دیگر مسائلی که مخاطبین موسیقی دوست دارند آن ها را حل شده ببینند.
در ابتدای این گفت و گو می خواهم به چند ماه پس از انتشار آلبوم «سلول شخصی» برگردم. زمانی که نظر مخاطبین را شنیده ، قطعات این آلبوم در کنسرت های تهران و شهرستان ها اجرا شده بود و بازخوردها را دریافت کرده بودید.
این دو آلبوم دو آلبوم کاملا متفاوت هستند. «سلول شخصی» حال و هوای دیگری از من است. ابتدای این گفت و گو دوست دارم این را بگویم که من همیشه حال و هوای روزگار خودم را نفس می کشم و در آلبوم های من نمود پیدا می کند. هیچ وقت نشده که حس و حالم به اثری نزدیک نباشد و آن را بسازم. اگر روحیه من در بازه ای از زمان شاد نباشد، امکان ندارد بگویم خوب مردم یک آهنگ شاد و انرژیک دوست دارند پس یک کار اینچنینی بسازم. این کار را نمی کنم حتی اگر به ضرر من باشد. حتی اگر روی فروش آلبوم یا بلیط کنسرت های من تاثیر منفی داشته باشد. چرا که احساس می کنم چنین کاری به دل مخاطب نمی نشیند چرا که از دل من برنیامده. خیلی قبل تر از انتشار آلبوم«سلول شخصی» به فکر انتشار چنین آلبومی بودم. این آلبوم واقعا آلبوم سختی است. ترانه های اندیشه فولادوند سورئال است و پر از تصویر و شنونده عام یا شنونده که موسیقی سطحی را دنبال می کند، با شنیدن این آلبوم ممکن است بگوید که در اکثر ترانه ها یک سری واژه را پشت هم چیده اید و این اصلا چه معنی می دهد! نمی تواند آن واژه ها و دلیل قرار گرفتنشان کنار هم را درک کند. مثل قطعه «سمت هیچ» که هر واژه اش یک کتاب است و اگر دانش آن در شنونده نباشد چیز زیادی از ترانه به او منتقل نمی شود. به خاطر دارم با اندیشه فولادوند ساعت ها در مورد ترانه ها صحبت می کردم.
بله خوب اندیشه فولادوند جهان بینی خاص خودش را دارد.
هم جهان بینی و هم دایره واژگان خاص خودش را دارد. باز هم می گویم که «سمت هیچ» مصراع به مصراع پر از حرف است. آنجا که می گوید ” وضعیت هوا، جغرافیِ زمین، بحران اقتصاد، قبضای آب و برق، مفهوم فلسفه، تیغ موکت بُری، تفسیر مادیات، درک ادبیات، فناوری ژن، تفتیش حزبِ گل، تحلیل مارکوزه از مکتب هگل” و ادامه آن که واژه به واژه حرف دارد. ” بازیِ دومینو، فیلم تارانتینو، کنسرت باب دیلن، از شعرای کوهن” و این ترانه ها واقعا از ذهن او برمی آید. من می دانستم قرار است چه اتفاقی برای آلبوم «سلول شخصی» بیافتد. چهار سال بود که «سیگار پشت سیگار» را می خواستم منتشر کنم یا «شلیک کن رفیق» را که اندیشه قبلا دکلمه کرده بود. برای «سیگار پشت سیگار» که اصلا نمی توانستم ملودی بسازم و چیزی که می خواستم نمی شد. تا در حضور اندیشه، وقتی داشتیم در مورد ترانه صحبت می کردیم، مثل آدم هایی که مسخ شده اند رفتم گیتارم را برداشتم و پنج دقیقه بعد ملودی ساخته شده بود و واقعا نمی دانم در آن لحظه چه اتفاقی برای من افتاد. زمانی که آن آلبوم منتشر شد، تنها زمانی بود که می توانستم آن را منتشر کنم. اگر به عنوان آلبوم سوم یا آلبوم «ساعت فراموشی» منتشر می کردم، بستر مناسب را نداشت و این اتفاق را نمی توانستم شکل بدهم. «سلول شخصی» از نظر تجاری هم نسبت به دیگر آلبوم ها ضعیف تر بود. چون مخاطب خاص کم است اما از انتشار آن آلبوم خیلی راضی هستم چرا که مخاطب خودش را داشت و در آینده هم مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد.
درست است. آلبوم های شما همیشه در طول زمان مخاطب خودشان پیدا کرده اند.
نمی دانم این خاصیت خوب است یا بد. آثار من را باید چند بار گوش داد تا در ذهن ته نشین شود تا راحت تر ارتباط برقرار شود. البته یک سری ترانه هست که وقتی اولین بار می شنویدش راحت با آن ارتباط برقرار می کنید. مثل ترانه «برزخ» در آلبوم جدید. چیز عجیبی هم نیست اما ترانه «تاریخ تکراری» زمان لازم دارد تا درک شود.
نظرهایی که در مورد «سلول شخصی» مطرح شد چه تاثیری روی خط فکریِ تولید آلبوم بعدی شما یعنی «دوئل در آینه» داشت؟
زمانی که مشغول تهیه آلبوم «دوئل در آینه» شدم، زمانی بود که چهار قطعه یعنی «ترانه آوانگارد»، «رفت که رفت»، «این روزا» و «هفته دلتنگی» به عنوان تک آهنگ منتشر شده بودند و خیلی مورد استقبال قرار گرفته بودند. ترانه هایی که هر کدام ژانر و داستان خود را داشتند و هر چهار قطعه از نظر ترانه، ملودی و آهنگ متفاوت بودند. این را هم بگویم که من هیچ وقت با هشت قطعه یک آلبوم را نمی بندم و همیشه بالای ده قطعه در آلبوم قرار داده ام. باید ده دوازده کار دیگر هم می داشتم تا در آلبوم قرار بدهم. در آن زمان مشغول بازی در فیلم «آه ای عبدالحلیم» است هم بودم که چهل روز وقت برایش گذاشتم و بخشی از زمان مفید من را برای کار کردن روی آلبوم را صرف خودش کرد با اینکه ملودی ها ساخته شده بود و کارها توسط بچه ها تنظیم می شد و به دستم می رسید. با بچه ها در ارتباط بودم و نظرم را روی تنظیم قطعات آلبوم جدید می گفتم گاهی عوض می شد و دوباره برایم می فرستادند.
یک پرانتز باز کنیم تا کمی در مورد این فیلم برایمان بگویید.
«آه ای عبدالحلیم» که گویا اسمش به «جاده کمکی» تغییر کرده، پروانه نمایش خود را دریافت کرده اما نمی دانم کی روی پرده خواهد رفت. یک اتفاق موسیقایی بزرگ افتاده است. ترکیبی از موسیقی بوشهر با موسیقی راک ایرانیزه شده من به گوش مخاطب می رسد. از سازهایی مثل نی انبان و دمام استفاده شده که کار را بسیار جذاب کرده است.
برگردیم به روزهای تولید آلبوم «دوئل در آینه» .
به جایی رسیدم که دیدم دوازده قطعه دارم و چهار تا از آن ها را دوست نداشتم. ترانه هایی که ملودی برایشان ساخته شده بود و تنظیم به پایان رسیده بود و آن را خوانده بودم اما وقتی آن را گوش می کردم دوستشان نداشتم. مانده بودم که چه کنم. هشت قطعه را صد در صد دوست داشتم و با آن چهار قطعه منتشر شده یک آلبوم خوب را می توانستم منتشر کنم. با خودم در جنگ بودم که همین دوازده قطعه را منتشر کنم اما دلم راضی نشد. انتشار آلبوم مثل همیشه نبود که در زمستان آلبوم به دست مخاطب برسد. شش ماه عقب افتاد و من چهار قطعه دیگر اضافه کردم.
کدام قطعات؟
«پرواز کن»، «دوئل»، «روزای دلگیر» و «رادیو» که سنت شکنی نکردم و آلبوم را با شانزده قطعه بستم. «رادیو» را آرش افشار برای من فرستاد و با قطعه ای مواجه شدم که برایم جذاب بود و آن را برای تنظیم به بهنام شهرکی سپردم و به نظر من کار خیلی خوبی شده. این قطعه را مردم هم خیلی دوست دارند. «پرواز کن» هم از طریق عمران میرزایی به دستم رسید که دیوانه آرپژ اولش شدم. جنس کار به شکلی است که قبلا در آلبوم هایم نداشتم و اگه دست من بود می گذاشتم سه دقیقه آرپژ اول موسیقی باشد و بعد وکال شروع شود. اما از ترانه اثری که عمران داده بود خوشم نیامد و حسن علیشیری روی ملودی آن ترانه نوشت. خیلی کم پیش می آید که بخواهم روی ملودی برایم بنویسند چون من همیشه روی ترانه ملودی می سازم. قسمتی از آنچه سروده بود را دوست نداشتم که با همفکری آن را به اتمام رساندیم.
پس به این شکل آلبوم با شانزده قطعه بسته و «برزخ» به عنوان آخرین تک آهنگ از آلبوم منتشر شد.
بله. همیشه ما این کار را انجام می دهیم و انتشار «برزخ» نقش یک کامینگ سون را داشت.
با مرور کارنامه شما متوجه می شویم بعضی کارها را شما برای اولین بار انجام داده اید و روی آن ها پافشاری کرده اید تا به نتیجه برسید. فضای موسیقی را در یک برهه زمانی شکستید و با موسیقی اعتراضی خودتان را معرفی کردید.
خط شکن و پیشرو بودن را از آلبوم «پرنده بی پرنده» شروع کرده بودیم و گاهی با اتفاقاتی هم رو به رو شدیم.
این اتفاقات در صدا و سیما هم برای شما پیش آمد؟
من همیشه در ساختارشکنی هایم با مشکل رو به رو بودم. در تلویزیون هم این اتفاق افتاد. اولین سریالی که تیتراژش را خواندم «مرگ تدریجی یک رویا» بود که آهنگ من در قسمت اول پخش شد و از قسمت دوم جلوی آن را گرفتند. عنوان شده بود که ترانه چرا به این اندازه سیاه است و چرا خواننده این شکلی می خواند. گفتیم که سیاه بودن ترانه دلیلش سیاه بودن خود سریال و موضوع آن است و تیتراژ سریال را روایت می کند و باید اینچنین باشد. مردم هم خیلی با صدا و سیما تماس گرفته بودند و دلیل پخش نشدن این تیتراژ را می پرسیدند. آقای فرجی مدیر شبکه یک بودند و به ما لطف کردند و پای تیتراژ ایستادند و پخش دوباره شروع شد و در بین تیتراژهایی که پخش شده بود، به یک اتفاق بدل شد.
مثل یک هنرمند مولف رفتار کرده اید و نتیجه هم داده است.
به نظر من یک هنرمند مولف باید بتواند روی جامعه اش تاثیر بگذارد و نباید همیشه از جامعه اش تاثیر بگیرد و اثر هنری خلق کند. ما در هنر یک موضوعی داریم به اسم زیبایی شناسی. اگر هنرمند کاملا از مردم عام جامعه تاثیر بگیرد یک زیبایی شناسی عوام پسند را برای خود خواهد ساخت که این زیبایی شناسی، زیبایی شناسی جامعه است نه زیبایی شناسی آن هنرمند. آرتیست باید بتواند خلق کند و بسته به شرایط درونی روزگارش پیش برود و این باعث می شود اثری که تولید می کند تکراری نباشد. رسالت هنری را نباید نادیده گرفت.
برگردیم به «دوئل در آینه». در این آلبوم سبک های مختلف موسیقی مثل کانتری، راک و زیرشاخه هایش را می شنویم. در قطعه ای مثل «گریم» رگه های متال به گوش می رسد. خیلی ها می گویند یک آلبوم نباید به این شکل باشد.
اگر به آلبوم هایی که در گذشته تولید کرده ام نگاه کنید متوجه می شوید همیشه در همه آلبوم ها، سبک های مختلفی از موسیقی را منتشر کرده ام. حتی در دو قطعه «تحویل سال» و «ببار برایم» فلامینکو کار کرده ام. وقتی ترانه ای به دستم می رسد و ملودی اش را می سازم، بسته به سبک هر دوی این اِلِمان ها قطعه را به تنظیم کننده می سپارم. فضاهای جدید را هم دوست دارم تجربه کنم مثل قطعه «دوئل» که کانتری است و تجربه جدیدی برای من بود.
در انتخاب ترانه به چه شکلی عمل می کنید؟
هیچ وقت نگفته ام ترانه سرایی که با من کار می کند حتما باید کسی باشد که اسم و رسم دارد. بعد از اینکه با یغما گلرویی در تولید آلبوم به دلایل مختلف مثل ممنوع الکاری اش قطع همکاری کردم، با ترانه سراهای مختلفی آشنا شدم. قبل از اینکه دو ترانه از مهدی ایوبی با نام های «آدم یه جاهایی رُ مجبورِ» و «تیمارستان» را اجرا کنم کسی او را نمی شناخت و در واقع این باعث معروف شدنش شد و این حرف خود مهدی است. حتی اسم کتابش را هم «تیمارستان» گذاشت. یا علیرضا باران و چند دوست دیگر که تک تک آن ها را پیدا کردم و از سیل ترانه هایی که به من دست من می رسد و این را بگویم که همه را می خوانم، ترانه سراهای خوبی را پیدا کردم. شاید شبی بیش از دویست ترانه را می خواندم و هر شب این روند ادامه داشت. احسان گودرزی را به همین شکل پیدا کردم. بچه هایی که واقعا آرتیست هستند. جدیدا با مجید بابازاده آشنا شده ام.
مجید بابازاده با ترانه «تونل کندوان نگاهِ توِ» یک اثر فوق العاده را در آلبوم شما جا داده است.
به خاطر دارم مهدی ایوبی به استودیو آمده بود تا قطعات مربوط به خودش را گوش کند و گفت یکی دو کار هم از بچه های دیگر برای پخش کن. «تونل کندوان نگاهِ توِ» را که شنید گریه کرد و گفت بهترین ترانه آلبوم است. جای خوشحالی دارد که صادقانه از یک ترانه و ترانه سرای دیگر حرف زد. کاری که این روزها خیلی ها نمی کنند. مهدی خودش پنج ترانه در آلبوم دارد. ترانه سرایی مثل نوازندگی نیست که شما بروید و دوره طولانی مدتی را صرف یادگیری کنید و اگر درون مایه آن را داشته باشید می توانید به راحتی فعالیت کنید. خدا را شکر که ترانه سرای خوب زیاد داریم. حتی موسیقی خارج از کشور هم از داخل تغذیه می شود و باید به همین شکل هم باشد. باید در این هوا نفس کشید و در میان این مردم بود تا ترانه خوب و برای این مردم روی کاغذ بیاید.
در این آلبوم هم مثل همیشه ترانه هایی را انتخاب کرده اید که در آن ها اسم خاص های جالبی به چشم می خورد. مخاطب با کلمه ای مثل «آرماگدون» رو به رو می شود که شاید اصلا آن را نشنیده باشد. پیش از انتشار به لحظه مواجه شدن مخاطب با این کلمات فکر کرده اید؟
قطعا. جالب است بدانید من خودم هم یک کلمه را برای اولین بار در این ترانه شنیدم و این برای من اتفاق خوبی است. برای اینکه دوست دارم سطح فرهنگی و اطلاعاتی جامعه بالا برود و با شنیدن این کلمات، شنونده تحقیق می کند تا به معنی کلمات برسد تا مثلا بفهمد منظور از «توی آرماگدونی انتزاعی» چه چیزی می تواند باشد. وظیفه هنرمند این است به دانش مخاطب اضافه کند. همیشه در ترانه هایم تصاویر مختلف به چشم می خورد که در این آلبوم هم این اتفاق افتاده است.
برای اخذ مجوز آلبوم دیگر مشکلی سر راه شما نیست؟
خوشبختانه خیر. از زمان آلبوم «ساعت بیست و پنج شب» به بعد کاملا با ما همکاری می شود و مجوزها سریع صادر می شود.
در انتها کمی از برنامه های آینده بگویید.
مشغول تهیه چند ویدئو هستیم و همان طور که قبلا گفته بودم انتشار یک آلبوم تصویری دیگر را در برنامه هایم دارم.
منبع: اختصاصی تریبون هنر
تاریخ انتشار :۳۱ تیر ۱۳۹۵