Ad

در گفتگو با تریبون هنر

نیلوفر لاری پور: به معلمی افتخار می کنم چون در ترانه سرایی و همکاری با رادیو تلویزیون آبرویی نمانده

 اگر یک سرسوزن از معرفت شادمهر را دوستان آهنگسازم داشتند ترانه‌سرایی را رها نمی‌کردم

تریبون هنر: نیلوفر لاری‌پور از نام های برجسته عرصه ترانه است. ماندگاری او به شکلی است که دوری بیش از ده ساله اش از عرصه ترانه نیز باعث نشده از دایره ترانه سراهای مورد توجه علاقه مندان موسیقی خارج شود و هروقت بحث ترانه و ترانه سرایی به میان می آید، نام او همچنان می درخشد. نیلوفر لاری پور از سال ها پیش در حوزه های نویسندگی و روزنامه نگاری نیز فعالیت داشته است. هرچند که از ۱۳۸۸ به این طرف ممنوع الکاری های همه جانبه او را از فعالیت در بسیاری از عرصه های دلخواهش دور کرده. با او درباره ترانه و موسیقی و فضای این روزهای جامعه به گفتگو نشستیم

 

 

تنها جایی که می شود به گذشته‌ی کاری‌ام افتخار کنم معلمی بوده

نیلوفر لاری‌پور در پاسخ به این سوال که خود را ترانه‌سرا، نویسنده و یا برنامه‌نویس رادیو و تلویزیون معرفی‌ می‌کند به تریبون هنر گفت: در حال حاضر فقط معلم هستم. به جهت این که باید برای مردم توضیح دهید که چرا با یک چنین رادیو و تلویزیونی همکاری می‌کردید؟ اما به هر حال شروع کار من در سال ۶۸ با نویسندگی برای رادیو و بعد برنامه‌سازی رادیو و تلویزیون بوده و شاید ده سال بعد از آن به صورت حرفه ای ترانه‌سرایی را شروع کردم. اما امروز اگر قرار باشد در مورد کارم صحبت کنم ترجیح می‌دهم خودم را معلم معرفی کنم. به دلیل این که نه در ترانه‌سرایی آبرویی مانده نه در رادیو و تلویزیون و همکاری با آنها و به همین جهت می‌گویم من یک معلم هستم و به همکاری با رادیو و تلویزیون و حضور در عرصه‌ی ترانه‌سرایی به عنوان سابقه‌ی کاری اشاره می‌کنم. امروز در واقع آدم بیکاری هستم که آنچه بلدم به دیگران یاد می‌دهم. البته آن هم اگر برایم سنگ‌اندازی نکنند و هزارجور گره و گور پیش نیاورند. با توجه به این که سال‌ها در مقاطع مختلف تحصیلی معلم بودم، تنها جایی که می شود به گذشته‌ی کاری‌ام افتخار کنم معلمی بوده است.

 

هر کسی که به قول معروف از مادرش قهر کرده پیش از این خواننده یا بازیگر می‌شد، امروز کارگاه ترانه راه‌ انداخته است
لاری‌پور در خصوص تاثیر کارگاه‌های ترانه در روند ترانه‌سرایی در عرصه‌ی موسیقی اظهار داشت: هر کاری می‌تواند تاثیر مثبت و منفی داشته باشد ولی قانون خاصی در کشور ما برای تعیین صلاحیت افراد برای تدریس، وجود ندارد و هر کسی که به قول معروف از مادرش قهر کرده پیش از این خواننده یا بازیگر می‌شد، امروز کارگاه ترانه راه‌ انداخته است. در واقع من کسانی را می بینم که کارگاه راه انداخته و پوستر آن هم با افتخار منتشر می‌کنند که اگر به کارگاه ترانه من بیایند به عنوان هنرجو هم آنها را نمی‌پذیرم. یعنی هنرجوهای من به مراتب بهتر از آنها شعر می‌نویسند. ولی به خاطر یک سری ارتباطاتی که با خواننده، تنظیم‌کننده و تهیه‌کننده داشتند ترانه‌های‌شان خوانده و اسم‌شان را مردم شنیدند بنابراین کارگاه‌های‌شان هم برگزار می‌شود. البته نمی‌تواند بد باشد به هر حال بین ده‌ نفر، دو نفر هم استعداد داشته باشند خوب است.

 

یک نفر اعلام می‌کند من کارگاه نویسندگی دارم، بعد کپشن‌اش را می‌خوانید می بینید سی‌تا غلط دستوری و نگارشی دارد

نیلوفر لاری پور درباره کارگاه‌های مجازی ترانه سرایی و نویسندگی گفت: بعد از من یک عده‌ای این کار را کردند. ببینید وقتی یک نفر اعلام می‌کند من کارگاه نویسندگی دارم، بعد کپشن‌اش را می‌خوانید می بینید سی‌تا غلط دستوری و نگارشی دارد و یا هیچ چیز نمی‌تواند در کپشن بنویسد، تو دو دل می‌مانی که من هم این کار را ادامه بدهم یا نه. ولی من معتقدم مخاطب فهیم متوجه می‌شود که چه کسی کار خود را بلد است و چه کسی بلد نیست. مثل هزاران نفری که قصد دارند بازیگر شوند و دنبال کارگاه بازیگری می‌روند تحقیق می‌کنند کدام‌شان سواد بازیگری و توانایی آموزش دارد. حالا چون هرکسی، در فیلمی بازی کرد که سراغش نمی‌روند. البته در تمام زمینه‌ها این اتفاق می‌افتد. شخصی در یکی‌، دو برنامه‌ی رادیویی با وجود این همه برنامه‌های رادیویی، صحبت کرده کلاس گویندگی می‌گذارد. در کل در و پیکری ندارد. اما باز به این نکته اشاره می‌کنم که مردم فهیم متوجه انتخاب‌شان هستند.

 

بیشتر کسانی که نام‌شان به عنوان ترانه‌سرا مطرح است، حتی اصول ابتدایی شعر را بلد نیستند
نیلوفر لاری پور در خصوص کلاس‌های نویسندگی به تریبون هنر گفت: من به کارگاه‌های نویسندگی که دارم خیلی بیشتر امیدوارم هستم. ببینید کسی که در کارگاه نویسندگی حضور پیدا می‌کند می‌خواهد نوشتن را یاد بگیرد. اما برای ترانه، ۸۰% می‌آیند که از این راه پول دربیاورند، معروف شوند و خواننده‌ها را ببینند و بشناسند. در واقع حاشیه‌ها برای‌شان اهمیت و جذابیت بیشتری دارد. من سعی می‌کنم اصول نوشتن را یاد بدهم. فراموش نکنیم هنر آموزش دادنی نیست، هنر ذات است. خیلی‌ها هنر در ذات‌شان وجود دارد اما آن را پیدا نمی‌کنند و باید یکی راهنمایی‌شان کند. این کارگاه‌ها کمک می‌کند، کسی که مستعد است و باید ده سال تلاش کند تا آنچه می‌خواهد با تجربه، تحقیق و مطالعه به دست بیاورد، در مدت شش ماه طی کند. یعنی توسط کسی‌ که می‌تواند تجربه‌هایش را به عنوان استاد در اختیار او بگذارد، مسیر درست را در زمان کوتاه تر طی کند. نزدیک به ۸۰% از افرادی که وارد کارگاه‌ها می‌شوند به اشتباه فکر می‌کنند بلدند بنویسند، نقاشی کنند، بازیگری کنند. حالا از این‌ها یک عده کنار می‌روند و یک عده‌شان که همان نابلدها هستند هم به جهت رابطه‌هایی که دارند، حاضرند خیلی چیزها را به جان بخرند، توهین بشنوند، تحقیر بشوند فقط به خاطر این که حضور داشته باشند. خیلی‌ چیز‌هایی را می‌پذیرند که من می‌دانم، شما می‌دانید و حتی خیلی از کسانی که این مصاحبه را می‌خوانند هم می‌دانند. به همین جهت همان‌ها امکان دارد نام‌شان هم مطرح شود همان‌طور که در ترانه می‌بینیم ۸۰% کسانی که نام‌شان به عنوان ترانه‌سرا مطرح است، حتی اصول ابتدایی شعر را بلد نیستند.

ترانه سرای برجسته موسیقی ایران در ادامه گفت: من هنرجوهایی دارم که در شهرهای دور هستند و قلم خوبی دارند اما مشکلاتی دارند که امکان چاپ نوشته‌های‌شان را در مجله و یا به صورت کتاب ندارند. تمام تلاشم را می‌کنم تا این بستر را برای آنها مهیا کنم.

 

شخصی به نام «سمیه کپورچالی» با اسم مستعار «نیلوفر لاری» ده سال است که با نوشتن رمان های ضعیف از اسم من سوء اسفاده می کند
نیلوفر لاری پور در خصوص رمان‌نویسی با اسم مستعار نیلوفر لاری که گاهی اوقات با او اشتباه گرفته می شود اظهار داشت: داستان این خانم رمان‌نویس برای من یک کابوس شده است. اولین بار چند سال پیش در یکی از جلسات خانه ترانه‌ی آن زمان که این خانم آمدند ترانه بخوانند مرحوم افشین یداللهی از من پرسید «می‌خواهی شعر بخونی» و من گفتم: «نه» و افشین به من گفت: «اینجا نوشته نیلوفر لاری» من در همان جلسه این خانم را که با همسرشان هم بودند دیدم. گفتم اسم شما نیلوفر لاری‌ست و این خانم گفت نه اسم من سمیه‌ست. البته فامیلی‌شان یادم نیست فکر می‌کنم یک چیزی شبیه کپورچالی یکی از شهرهای شمالی بود و ادامه‌ی آن لاری داشت. گفت اسم هنری‌ام نیلوفر لاری‌ست. گفتم خب این اسم من هست یک اسم دیگر و شیک‌تری پیدا کنید و بعد این خانم گفت«نه» و حتی بحث‌مان هم شد. بعد با بابک صحرایی و افشین یداللهی صحبت کردیم و گفتند این که شاعر نیست، یک چیزی می‌خواند و می‌رود. خودت را درگیر نکن. بعد دیدم ایشان زرنگ‌تر از این حرف‌هاست. شروع به نوشتن رمان‌های بسیار سطح پایین که از خط اول تا آخر ضعیف‌اند، کرد. منتها یکی سری ناشرهای بسیار گمنام که کسی هم آنها را نمی‌شناسد این رمان‌ها را چاپ می‌کنند. گویا این خانم برای چاپ کتاب‌های خود پول هم پرداخت می‌کردند چون یک بار یک آقایی به یک آموزشگاهی که من آن جا کار می‌کردم مراجعه کرده و گفته‌ بود چک خانم لاری‌پور که برای چاپ کتاب‌شان دادند، برگشت خورده که من گفتم اصلا چک ندارم که برگشت خورده باشد. ضمن این که من برای چاپ کتاب‌هایم پول دریافت می‌کنم.  من همیشه فکر می‌کردم این ماجرا در یک نقطه‌ای به پایان می‌رسد اما حالا می‌بینم این داستان به کلاهبرداری و چک بی‌محل هم ربط پیدا می‌کند که فقط امیدوارم خدا به خیر بگذراند. ضمن این که شکایت کردن هم در اکثر مواقع بی‌نتیجه می‌ماند و تنها باعث معروفیت شخص می‌شود. به همین جهت تا زمانی که آسیب جدی به من نرساند اقدامی نمی‌کنم. هر چند این روزها کم‌کم به این نتیجه رسیدم با کارهایی که انجام شده باید یک اقدامی بکنم.

 

حراست تلویزیون گفت باید یک توبه‌نامه امضا کنم تا ممنوع الکاری ام رفع شود
نیلوفر لاری پور در رابطه با ممنوع الکاری خود در وزارت ارشاد و صدا و سیما به تریبون هنر گفت: من به هیچ عنوان نمی‌دانم که قواعد این ممنوعیت کاری و تصویری چیست. ببینید من در برنامه‌ی رادیو هفت که آخرین کارم در رسانه بود در جایگاه سردبیر و سرپرست تیم نویسنده با آنها و با نام نیلوفر تهرانی‌فر همکاری داشتم. یک روز حراست من را خواست و گفت این شخص شما هستید و اجازه‌ی کار ندارید. گفتم من فقط می‌نویسم نه مقابل دوربین هستم و نه نامی از من برده می‌شود. گفتند باید یک توبه‌نامه امضا کنید. جالب این جاست که من حتی اجازه‌ی حضور در پشت صحنه‌ی برنامه‌ی رادیو هفت هم نداشتم. در حالی که من کار خلافی انجام نداده بودم. توبه‌نامه برای یک سری‌ اعلام‌ نظرها و حمایت از یک کاندیدا بود که هرکسی می‌تواند این کار را انجام بدهد. در حالی که نظرم را بدون هیچ دیدگاه‌ سیاسی اعلام کرده بودم چون آدم سیاسی نیستم. در واقع به خاطر اعلام نظر و یک سری مسایلی که خودشان جرم می‌دانند در تلویزیون ممنوعیت کاری دارم. در مورد ترانه سرایی هم وضع به همین شکل است تا جایی که حتی دو، سه‌ باری که ترانه‌های من با نام خودم به وزارت ارشاد رفت مجوز نگرفت. من در این ده‌، پانزده سال فقط دو ترانه داشتم که یکی با صدای سعید مدرس اجرا شد که نام من حتی از روی تصویر ویدیو کلیپی که خواننده نه برای پخش از تلویزیون بلکه برای سایت شخصی‌اش ساخته بود حذف شد و ترانه‌ای با آهنگسازی مهرداد نصرتی که محسن نیک‌بخت اجرا کرد که دو‌،سه سال هم پای کار من ایستاد اما در نهایت کارم به اسم نیلوفر تهرانی‌فر منتشر شد که خب من هم دیدم آدم‌ها کلی هزینه‌ می‌کنند و در نهایت برای دریافت مجوز با نام من به مشکل برمی‌خورند ترجیح دادم کار نکنم.

 

در اینجا هر کاری به واسطه‌ی پول، پارتی و رابطه انجام می‌شود
لاری‌پور در ادامه و در خصوص انتشار کتاب و علاقه‌ی افراد به این اتفاق اظهار داشت: اتفاق بدی نیست اگر هر کسی دوست داشته باشد بخواند، کتاب چاپ کند، ترانه‌ بنویسد و داستان‌نویسی کند. خوب است این آزادی وجود داشته باشد. حضور در این عرصه‌ها باید به اقبال عمومی واگذار شود و به طور حتم کسی که کار خود را بلد است ماندگار می‌شود. به طور مثال در ترکیه سالی هزار نفر خواننده معرفی می‌شود اما چند نفر آنها می‌مانند؟ در نهایت مردم انتخاب می‌کنند. اتفاقا من معتقدم به خاطر فضای رقابتی که پیش می‌آید، تلاش برای یادگیری بیشتر می‌شود و در مقابل، همین فضای رقابتی باعث می‌شود برنده‌های جهانی داشته باشند. این که هر کسی در کاری که دوست دارد حضور داشته باشد ایرادی ندارد مهم این است که در اینجا هر کاری به واسطه‌ی پول، پارتی و رابطه انجام می‌شود. من شاعری را می‌شناسم که بسیار خوب شعر می‌نویسد اما کتاب‌هایش مجوز انتشار نمی‌گیرد. همان کتاب را امکان دارد ناشر دیگری بتواند مجوز بگیرد. ولی گاهی یک کتاب‌هایی مجوز می‌گیرد که آدم خنده‌اش می‌گیرد. در برخی موارد این کتاب‌ها را به عنوان هدیه به من می‌دهند من حتی به کسی نمی‌دهم که بخواند. فکر می‌کنم فقط به درد بازیافت می‌خورند. این که هر کسی می‌تواند کتاب چاپ کند به جهت این است که ناشران از آدم‌های گمنام پول می‌گیرند. چون این آدم‌ها دوست دارند بگویند ما کتاب چاپ کردیم. این موضوع به خودی‌خود بد نیست اما به شرط این که صدور مجوز برای همه، بر اساس ضوابط انجام شود.

 

در برنامه‌ «کتاب‌باز» با اجرای «سروش صحت» چندین بار اسم من را در لیست مهمان قرار دادند ولی اسمی از من برده نشد

نیلوفر لاری پور در همین رابطه ادامه داد: وقتی در یک برنامه‌ی تلویزیونی یک کتاب بارها و بارها معرفی می‌شود، به هر حال نام نویسنده‌ی کتاب در ذهن بیننده می‌ماند. به طور حتم این‌ها بدون رابطه و سفارش معرفی و حمایت نمی‌شوند. خبر دارم در برنامه‌ای اگر اشتباه نکنم از شبکه‌ی نسیم با نام «کتاب‌باز» با اجرای سروش صحت چندین بار اسم من را در لیست مهمان قرار دادند ولی اسمی از من برده نشده است. البته من که ممنوع در همه چیز هستم اما افرادی هستند که ممنوع نیستند، سرشان به تن‌شان می‌ارزد، کاری هم به کار کسی ندارند و به اصطلاح آسه می‌روند و آسه می‌آیند، اما همه‌ی این افراد حذف می‌شوند و تنها یک تعداد خاص دعوت و معرفی می‌شوند. البته اگر شما در طول یک هفته کانال‌های تلویزیون را عوض کنید متوجه خواهید شد مهمان‌ها در تمام برنامه‌ها از بازیگر گرفته تا نویسنده، شاعر، مجری و …. یک تعداد خاص هستند. ضمن این که به شما سوال‌ها و پاسخ‌ها را می‌دهند و تاکید می‌کنند فلان شاعر را نام نمی‌برید، از فلان بازیگر و فلان شخص حرف نمی‌زنید. خب به طور مثال از من به عنوان مهمان در یک برنامه می‌پرسند چه کتابی می‌خوانید کتابی را که نه خوانده‌ام و نه نویسنده‌اش را می‌شناسم معرفی کنم؟ باید کتابی که تنها از سمت و سوی صد نهاد حمایت می‌شود معرفی کنم. تا زمانی که مافیای وحشتناک معرفی و مطرح کردن آدم‌ها و هزینه‌هایی که صرف می‌شود وجود دارد اتفاق خوبی نخواهد افتاد.

 

برای ترانه تیم ملی یک نفر که شاعر خوبی هم است را انتخاب کردند که به کمک او چکنویس‌ شعرهای افشین یداللهی را درآورند
لاری‌پور در ادامه‌ی این موضوع گفت: به طور مثال برای همین ترانه‌ی تیم ملی ما چه هزینه‌هایی صرف شد، چه حرکاتی صورت گرفت. اول اعلام کردند ترانه‌ بفرستید سه نفر را انتخاب می‌کنیم. چه کسی انتخاب می‌کند؟ همان آهنگساز و خواننده‌ای که از ابتدا برای این کار در نظر گرفته شدند. در نهایت احسان افشاری که شاعر بسیار خوبی‌ست انتخاب می‌شود که به کمک او چکنویس‌ شعرهای افشین یداللهی را درآورند. خب یکی از ترانه‌های معمای شاه را اجرا می‌کردند، بهتر هم بود. مشخص بود آهنگساز، خواننده و بالادستی‌ها به شاعر گفتند چه شعری بگوید. خبر دارم چه هزینه‌هایی در نظر گرفته شد. حتی به من هم پیشنهاد دادند در مسابقه‌ی این کار شرکت کنم که من گفتم به هیچ عنوان این کار را نخواهم کرد بیایم در یک مسابقه شرکت کنم که از ابتدا، انتهای آن مشخص است. برنامه‌ای که معلوم است چه کسانی باید باشند و چه کسانی نباید باشند. حالا در این بین یک نفر مثل احسان افشاری هم قرار می‌دهند که بگویند همه چیز روال عادی داشته است.

 

ساعد باقری، عبدالملکیان، سهیل محمودی، قیصر امین‌پور و سیدحسن حسینی مسیر زندگی‌ام را عوض کردند
نیلوفر لاری پور  در مورد ورود به دنیای نویسندگی و ترانه به تریبون هنر گفت: ببینید نوشتن انتخاب من نبوده. من باید می‌نوشتم. از دوران دبستان همه فکر می‌کردند من به دنبال هنرهای تجسمی، نقاشی و …. می‌روم. قرار نبود بنویسم و نویسنده باشم ولی خب من شعر را دوست داشتم و شعر می‌خواندم، خانواده‌ام دنبال شعر و ادبیات بودند، برای همین به این سمت کشیده شدم. ضمن این که در نوجوانی و جوانی‌ام آدم‌هایی سر راه من قرار گرفتند مثل ساعد باقری، عبدالملکیان، سهیل محمودی، قیصر امین‌پور و سیدحسن حسینی که مسیر زندگی‌ام را عوض کردند و خیلی به آنها مدیون هستم.

 

 اگر یک سرسوزن از معرفت شادمهر را دوستان آهنگساز امروزم داشتند ترانه‌سرایی را رها نمی‌کردم

شاعر و ترانه سرای سرشناس ایران در رابطه با دوری از دنیای ترانه و کار نکردن در این عرصه گفت: شاید در آینده اتفاقاتی بیفتد که من دوباره ترانه بگویم. البته تعداد ترانه‌هایی که کار کردم و منتشر شده خیلی کم است. من همان زمان هم آدم پرکاری نبودم. با شصت درصد از خواننده‌های مطرح آن زمان و امروز کار نکردم. اگر کارهای من در آن زمان شنیده شد چون شادمهر آهنگساز بود و معرفت‌ او بیشتر از دوستان آهنگساز امروزم بود. با این که سال‌هاست کار نمی‌کنم ولی اگر یک سرسوزن از معرفت شادمهر را دوستان آهنگساز امروزم که وقتی آدم را می‌بینند تا کمر خم می‌شوند مدام سوال می‌کنند چرا کار نمی‌کنید؟، داشتند، شاید ترانه‌سرایی را با تمام سختی‌هایش رها نمی‌کردم و وظیفه‌ی خودم می‌دانستم که باعث بخشی از اتفاق خوب ترانه باشم تا مردم بدانند تمام ترانه آن چیزی نیست که به خوردشان می‌دهند. آدم‌های بازار ترانه مرا از این کار زده کردند نه ترانه‌هایی که منتشر می‌شود. هر کاری خوب و بد دارد. مثل این که بگویم کتاب چاپ نمی‌کنم چون صدتا کتاب ضعیف و عامه‌پسند و غلط منتشر می‌شود. وقتی شما با آدم‌هایی مواجه می‌شوید که فکر می‌کنند چون آهنگساز و خواننده هستند یعنی خدای تو شدند، همین می‌شود.

 

 

جوان‌ها باید به وضعیت موسیقی و سینما اعتراض کنند که آنها هم چون خوراک فرهنگی خوب نگرفتند فرق خوب و بد را نمی‌دانند
نیلوفر لاری‌پور در رابطه با تغییر سلیقه‌ی شنیداری مخاطبان توضیح داد: بی‌سوادی کسانی که تصمیم‌گیرنده بودند، یک سری موسیقی به خورد جماعت نوجوان و نوپایی داد که قدرت تشخیص نداشتند و در نهایت آن چه که آماده بود می‌شنیدند. وقتی آلبوم «مسافر» منتشر شد بچه‌های دهه‌ی شصت حدود هفده، هیجده ساله بودند. آلبوم مسافر، آلبوم خشایار اعتمادی، محمد اصفهانی، حسین زمان، کمی بعد حامی و … که تمام این‌ها ترانه‌ی خوب، شعر خوب، موسیقی خوب به نوجوانان و جوانان دهه‌ی شصت، هفتاد و حتی دهه‌ی پنجاه آن زمان ارایه دادند. اگر دقت کنید متوجه خواهید شد آن نسل چقدر از نظر دیدگاه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … با جماعتی که امروز تغذیه‌ی موسیقایی می‌شوند فرق داشتند. به اعتقاد من مردم و مخاطب موسیقی بی‌تقصیر است. آهنگساز و خواننده فکر خودشان هستند. بار این اشتباهات به گردن تهیه‌کننده و تصمیم‌گیرنده‌های کلان است. این موضوع در سینما هم شکل گرفته و شما ببینید چند وقت یک بار اصغر فرهادی یک فیلم می‌سازد و یا «ابد و یک روز» اکران می‌شود. یا فیلم کمدی «خوب، بد، جلف» پیمان قاسم‌خانی بیرون می‌آید و آدم چهاربار تماشا می‌کند و می‌خندد. من سینما نمی‌روم و گاهی که با خانواده تصمیم می‌گیریم دور هم فیلم تماشا کنیم یک سی‌دی‌ از سوپرمارکت می‌خریم، که البته بعضی از این فیلم‌ها را تا نیمه بیشتر نمی‌شود تماشا کرد. این موضوع فقط مربوط به موسیقی نیست خیلی کلان‌تر از این حرف‌هاست. شما به مطبوعات نگاه کنید. به طور مثال «چلچراغ» بیست، بیست و پنج سال پیش چه مجله‌ای منتشر می‌کرد. آن زمان هفته‌ی نامه‌ی «مهر» منتشر می‌شد ما جلوی روزنامه‌فروشی صف می‌ایستادیم و حتی خود من یک مبلغی اضافه به روزنامه‌فروشی می‌دادم که مجله‌ی «مهر» را برایم کنار بگذارد و یک هفته آن را می‌خواندیم. امروز کدام مجله و روزنامه را می‌شود یک هفته خواند؟ وضعیت اسفباری‌ست که خود جوان‌ها باید اعتراض کنند که آنها هم چون خوراک خوب نگرفتند فرق خوب و بد را نمی‌دانند.

 

 

 با وزیدن یک باد کدو می‌میرد اما چنار یک ریشه‌ی دویست ساله دارد
لاری‌پور در خصوص فضای مجازی به تریبون هنر گفت: در فضای مجازی آدم‌ها می‌توانند روزنامه‌، رادیو، تلویزیون و … خودشان را داشته باشند. حالا یک نفر فیلم‌های شخصی خودش را به اشتراک می‌گذارد با فرم‌های مختلف که فالورهای خود را دارد و نمی‌شود با افرادی که به طور مثال صفحه‌ی هوشنگ ابتهاج را دنبال می‌کنند، مقایسه کرد. در همین فضای مجازی شما می‌بینید که اتفاق‌هایی می‌افتد که بدون هیچ تبلیغ و حمایت‌های جانبی راه خودشان را پیدا می‌کنند. به طور مثال «رادیو قرمز»، «سوری‌لند»، «دیرین دیرین» که همان بار اول شما جذب‌شان می‌شوید. در همین فضا هم کسانی که کار خودشان را بلدند می‌توانند راه‌شان را پیدا کنند و هم قشر فرهیخته و هم عامه‌ی جامعه را جذب کنند. به اعتقاد من اتفاق خوبی‌ست.

او در پایان ادامه داد: یکی از شعرهای ناصر خسرو که من همیشه می‌خوانم می‌گوید: « نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی، برست و بردوید برو بر به روز بیست؟، پرسید از آن چنار که تو چند ساله‌ای؟، گفتا دویست باشد و اکنون زیادتی ست» کدو به چنار می‌گوید: « من دو روز است آمدم. چطوره که تو دویست ساله‌ای، من دو روزه قدم از تو بلندتر شده؟ چنار می‌گوید: فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان، آن گه شود پدید که از ما دو، مرد کیست» یعنی با وزیدن یک باد کدو می‌میرد اما چنار یک ریشه‌ی دویست ساله دارد. من به ماندگاری اعتقاد دارم. خیلی‌ها در یک دوره‌ای در هر زمینه‌ای مطرح می‌شوند و خیلی زود فراموش می‌شوند. آخرین ترانه‌ی من که با اسم خودم منتشر شده سال ۸۵ بوده است. یازده سال است که در هیچ آلبوم و برنامه‌ای اسم من نخورده است اما همچنان به عنوان شاعر، نویسنده و ترانه‌سرا با من صحبت می‌کنند. این یعنی من کاری را که باید انجام می‌دادم انجام داده‌ام و درست هم انجام داده‌ام. چون کارم است در هر بخشی که باشم هم تعهد کاری دارم، برایم مهم است شاگردانم بعد ده، دوازده جلسه چیزی یاد گرفته باشند و روز آخر مثل روز اول از کلاس‌های من نروند و همیشه هم به آنها گفته‌ام خودتان را با کسی مقایسه نکنید خودتان را با خودتان مقایسه کنید، و به خاطر همین است که شب سرم را راحت روی بالش می‌گذارم.

 

نیلوفر لاری پور

 

گفتگو: مریم خوشرنگ

منبع: تریبون هنر

تاریخ انتشار :۱۴ شهریور ۱۳۹۷

برچسب‌ها:
مطالب مرتبط



شما هم یک دیدگاه ارسال کنید
 

نام




یادداشت آرشیو

  • مرگ آلن دلون؛ روزگار سپری شدن زیبایی های ناب

    تریبون هنر _ بابک صحرایی: آلن دلون، یکی از نمادهای زیبایی جهان بود. مرگش به یادمان می رود که ما در روزگاری سپری شده زندگی می کنیم، روزگاری سپری شدن زیبایی های ناب. مرگ آلن دلون هشدار زندگی است. انگار زندگی فریاد می زند: آهای، حواست باشه. آلن دلون هم […]

  • یادداشت بابک نوری برای سعید راد
    یادداشت بابک نوری برای سعید راد
    دیگر از آن نسل طلایی کسی نمانده، جز بهروز خان

    تریبون هنر _ بابک نوری: اگر اون جوری که سینما رو به دو بخش قبل و بعد از انقلاب تقسیم می کنند نگاه کنیم خیلی از ماها با قهرمانها و ضدقهرمانهای سینمای قبل, عاشق و شیفته سینما شدیم و با اون‌ها مشق سینما کردیم … بهروزخان وثوقی ، ناصرخان ملک […]

  • سید جواد یحیوی؛ مجری ممنوع‌الفعالیتی که بازیگری پر کار شد

    تریبون هنر: حالا دیگر دیده شدن نام سید جواد یحیوی به عنوان بازیگر تئاتر اتفاقی تازه نیست چراکه او در این سال‌ها حضور مداومی روی صحنه داشته است. سید جواد یحیوی که نسل جدید تماشاگران شاید خاطره چندانی از اجراهایش در تلویزیون نداشته باشد، در پی ممنوعیتی که سال‌ها پیش […]

  • نامه علیرضا داوودنژاد به عطاران، پیروزفر، طناز طباطبایی، ترلان پروانه و زهرا داودنژاد

    تریبون هنر: علیرضا داودنژاد درباره اکران افتتاحیه فیلم سینمایی «مصائب شیرین ۲»نامه ای را خطاب به رضا عطاران، پارسا پیروزفر، طناز طباطبایی، ترلان پروانه و زهرا داودنژاد منتشر کرد. به گزارش تریبون هنر،چهارشنبه سپری شده ۴ مرداد ماه در پردیس سینمایی «ایران مال» مراسم افتتاحیه فیلم «مصائب شیرین ۲» در […]

  • مینی سریال «بچه گوزن»؛ روایت هیجان انگیز یک رابطه سادومازوخیسمی

    تریبون هنر _ بابک صحرایی: سریال «بچه گوزن» داستان واقعی یک رابطه سادومازوخیسمی (آزارگری و آزارخواهی) است. مرد و زن هر دو گرفتار این بیماری روانی اند با این تفاوت که مرد ظاهری عادی و معمولی دارد اما به اندازه زن که رفتارش بیانگر آشفتگی روحی اش است، بیمار است. […]

Ad
Ad
Ad
Ad
Ad
Ad
Ad