Ad

در آستانه 67 سالگی

پری ملکی: دلم نمی‌خواهد تنها برای زنان بخوانم، دوست دارم کنسرتم شنیده و دیده شود

آقایان تحمل اینکه صدای آن خانم همخوان توجه مخاطب را جلب کند، ندارند

تریبون هنر: پری ملکی (خواننده موسیقی ایرانی) ۱۵ آبان، ۶۷ ساله می‌شود . او سال هاست که از اجرای کنسرت برای بانوان اجتناب می کند و تنها به همخوانی با خوانندگان مرد در برخی اجراهای می پردازد

او می‌گوید «دلم نمی‌خواهد تنها برای زنان بخوانم، دوست دارم کنسرتم شنیده و دیده شود و از جریان موسیقی جدی جدا نباشد.»

در آتسانه میلاد پری ملکی، گفتگویی با این هنرمند را در تریبون هنر بخوانید

 

دهه ۵۰ به انگلیس رفتم و آنجا موسیقی را آغاز کردم

من سال ۱۳۵۰ ازدواج کردم، از آن سال تا قبل از انقلاب، حدوداً سه سالش را ایران نبودم اما پیش از رفتن از ایران، از سال ۵۳ از سوی ایرج تیمورتاش (ترانه‌سرا) به وزارت فرهنگ و هنر معرفی شدم و مرا به کلاس استاد محمود کریمی (استاد آواز) فرستادند و ما کمی بعد از آن از ایران به انگلستان رفتیم.

من در انگلستان گیتار کلاسیک می‌زدم و همچنان می‌خواندم، خواندنی که از پنج، شش سالگی آغازش کرده بودم و در تمام این سال‌ها تنها عشق زندگی‌ام بوده است. تا قبل از اینکه به کلاس بروم و ردیف بدانم، از روی صفحات و رادیو یاد می‌گرفتم و بعد از آن بود که همه چیز جدی شد.

 

 

با بازگشت از انگلستان بلافاصله به کانون چاووش رفتم

با بازگشت از انگلستان بلافاصله به کانون چاووش رفتم و در آنجا با استاد نصرالله ناصح‌پور آشنا شدم. تمام لحظاتی که در کلاس ایشان طی کردم، برایم با دنیایی از عشق همراه بود. استاد ناصح‌پور، انسانی مهربان، منضبط، در عین حال سخت‌گیر و دوست‌داشتنی بودند و صدایی گرم داشتند. برخلاف صدای استاد عبدالله دوامی یا استاد محمود کریمی که اگرچه تکنیک‌شان فوق‌العاده بود اما گرمای صدای ایشان را نداشتند.

کلاس‌های ما به صورت دسته‌جمعی برگزار می‌شد و عده‌مان هم زیاد بود. بسیاری از نوازندگان یا خوانندگان درجه یکِ فعلی آن زمان همکلاسی ما بودند، کسانی که به دلیل جنسیت‌شان و به خاطر مرد بودن، بسیار آسان‌تر جلو رفتند و مطرح شدند ولی ما همچنان آهسته اما پیوسته پیش می‌رویم. به هر حال، چهار سالی که من با استاد ناصح‌پور گذراندم تأثیر فوق‌العاده‌ای بر من داشت و اگرچه همان‌طور که اشاره کردم کلاس‌ها دسته‌جمعی بود ولی شیوه و نحوه تدریس‌شان، به گونه‌ای بود که به راحتی می‌آموختیم و در ذهن‌مان می‌ماند.

 

آن دوران این قدر آلودگی صوتی نداشتیم

تفاوت آن دوران با این دوران بسیار زیاد است.آرامش داشتیم و این قدر آلودگی صوتی نبود، رشد تکنولوژی این قدر وحشتناک نبود و ما می‌توانستیم با تمرکز بیشتری درس را یاد بگیریم. ما چیزی را ضبط نمی‌کردیم و همه چیز به شکل سینه به سینه و از طریق گوش منتقل می‌شد ولی ذهن‌مان آن قدر برای این کار آماده بود که همه چیز را می‌بلعید و به خاطرمان می‌سپرد. من یکی از کسانی بودم که همیشه استاد در موردم می‌گفت؛ کمترین زمان را صرف گرفتن درس و تحویل دادن آن می‌‍‌کنی. چون عاشقانه کار می‌کردم و برایم حکم تفریح نداشت.

آن چهار سال، فوق‌العاده بود تا زمانی که چاووش بسته شد. وقتی چاووش بسته شد من به مدت دو سال، شیوه استاد محمدرضا شجریان را با علی جهاندار کار کردم و دو یا سه سال را نزد امیر پایور گذراندم که عموزاده پایور بزرگ و منبعی از تصانیف قدیمی بودند.

علاوه بر تمام این‌ها، خودم هم بسیار کار می‌کردم و در دوره‌های مختلف بر خوانندگان متفاوت تمرکز کردم؛ قمر، قوامی، خوانساری و به خصوص استاد بنان که عاشق صدایشان و تکنیک‌شان هستم و به نظرم همیشه در اوجند.

این‌ها دوره‌هایی بود که طی کردم و طی این سال‌ها هیچ وقت از یاد گرفتن، شنیدن و بررسی کردن دست برنداشتم و معتقدم انسان همیشه باید طلبه باشد.

 

آن پیگیری که در نسل ما بود و در نسل بعد از ما، در این‌ها نیست

من در میان شاگردانم صداهای خوب بسیاری دارم و این به خصوص در مورد جوان‌ها صادق است اما متأسفانه آن پیگیری که در نسل ما بود و در نسل بعد از ما، در این‌ها نیست و به عقیده من بازهم برمی‌گردد به حجم انبوه گرفتاری‌شان و غرق شدن‌ در روزمره‌گی؛ گاهی آن قدر مشکلات احاطه‌شان می‌کند، که در حالی که به آن‌ها امیدوارید رها می‌کنند و می‌روند و بعد از مدتی برمی‌گردند. برگشتی که فایده آن چنانی ندارد و باید تلاش کنید مجدداً به همان جای سابق برشان گردانید. متأسفانه این اتفاق می‌افتد ولی صداهای خوبی که بشود به آن‌ها امیدوار بود خیلی زیاد است.

شاید باور نکنید ولی اگر ۲۰ خانم برایتان بخوانند از بین‌شان می‌توانید حداقل ۱۵، ۱۶ نفر انتخاب کنید؛ صداهایی گوناگون، زیبا و باتکنیک اما متأسفانه می‌توانم بگویم ۸۰ درصدشان پیگیر نیستند.

 

اینستاگرام و تلگرام باعث فریب هنرجویان می شود

وقتی خودم را با آن‌ها مقایسه می‌کنم می‌بینم که من در طول ۱۰ سالی که آموزش دیدم شاید دو بار غیبت کردم. توجه می‌کنید؟! در تمام این سال‌ها، دو بار! ولی الان اصلاً به این صورت نیست و بچه‌ها به هر دلیلی غیبت می‌کنند و پشت گوش می‌اندازند. با وجود اینکه برای دل‌شان و برای عشق‌شان به کلاس آمده‌اند، ولی خودشان را گول می‌زنند و این خوب نیست و اگر این گونه پیش برود نمی‌توان آینده خوبی برای موسیقی زنان پیش‌بینی کرد.

بخش دیگر ماجرا، فریبی است که هنرجویان از فضای مجازی می‌خورند؛ زمانی که یک قطعه را ضبط می‌کنند و در اینستاگرام و کانال تلگرامی‌شان می‌گذارند و چهار بار به‌به و چه‌چه می‌شنوند یادشان می‌رود که این راه، راهی طولانی است و نمی‌توان به همین سادگی سر و ته آن را هم آورد.

 

چرا خانم ها نتوانند بخوانند؟! مگر من نخوانده‌ام و نمی‌خوانم؟

من همیشه به خانم‌ها می‌گویم؛ این آموزش یک راه است برای تو و بعد از چند سال یک کار است برای تو. تو می‌توانی از این راه کسب درآمد کنی و زندگی‌ات را بچرخانی حتی اگر نتوانی بخوانی!

ولی گذشته از آن، چرا نتوانند بخوانند؟! مگر من نخوانده‌ام و نمی‌خوانم؟! پس در مورد آن‌ها هم می‌شود و حتی شاید بهتر از این هم بشود. چون به هر حال شرایط در هر زمان تغییر می‌کند. ولی اینکه انتظار دارند خیلی زود به نتیجه برسند و می‌خواهند به هر شکلی مطرح و مشهور شوند خوب نیست و این ذهنیت اگر از بین نرود باید فاتحه موسیقی را خواند.

ذهنیتی که باید حاکم باشد این است که تو باید موسیقی را یاد بگیری، باید به آن دل بدهی، باید دوستش داشته باشی و باید با عشق به آن فکر کنی و حداقل باید یک دوره آکادمیک طی کنی تا به چیزی نسبی و نه کامل برسی. ولی شاگردهای الان صبور نیستند، اصلاً صبور نیستند.

 

 

آقایان تحمل اینکه صدای آن خانم همخوان توجه مخاطب را جلب کند، ندارند

ما می‌بایست به قانون و عرف جامعه احترام بگذاریم، حتی اگر با بخش‌هایی از آن موافق نباشیم. اما می‌توانیم راهی پیدا کنیم که نه به قانون و مسائل شرعی و عرفی لطمه بخورد و نه به کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم. ما نباید فراموش کنیم که به هر حال می‌شود حرکت کرد و می‌شود کار کرد به شرطی که خودمان بخواهیم.

قطعاً در شرایط فعلی عملکرد خوانندگان مرد بر سرنوشت خوانندگان زن بسیار موثر است. در طول تمام این سال‌ها، آقایان، هیچ کدام، کمترین حمایتی از خانم‌های خواننده نکرده‌اند، جز افراد معدودی مثل حسین علیزاده. در حالی که می‌توانستند بکنند. تصور کنید که اگر خوانندگان مطرح آقا، خانم‌ها را به عنوان همخوان کنار خود می‌نشاندند، رَنگ این اتفاق عوض می‌شد و می‌توانست تغییر کند ولی نکردند چون آقایان تحمل اینکه صدای آن خانم همخوان توجه مخاطب را جلب کند، ندارند! بنابراین هیچ واکنشی از سمت خوانندگان مرد نسبت به وضعیت خوانندگان زن نمی‌بینیم و این واقعیتی تلخ است.

 

 

دلم نمی‌خواهد تنها برای زنان بخوانم، دوست دارم کنسرتم شنیده و دیده شود

به هر حال، وجه قانونی که مشخص است و تکلیف آقایان هم مشخص، می‌رسیم به نقش خود خوانندگان زن. من به شخصه سالیان سال است که کنسرت ویژه بانوان برگزار نمی‌کنم، یعنی انتخاب کرده‌ام که با توجه به شرایط موجود از تک‌خوانی صرف‌نظر و در کنار دو یا سه صدای دیگر همخوانی کنم. چون دلم نمی‌خواهد تنها برای زنان بخوانم، دوست دارم کنسرتم شنیده و دیده شود و از جریان موسیقی جدی جدا نباشد. ولی خیلی از خوانندگان خانم دوست دارند صدایشان تکی به گوش برسد و وقتی قرار است صدای شما تک باشد، ساعت دو یا نهایتاً سه ظهر را به اجرایتان اختصاص می‌دهند، اجازه هرگونه عکاسی و فیلمبرداری از شما گرفته می‌شود و هیچ گونه نقدی در مورد آن اجرا در هیچ کدام از رسانه‌ها نمی‌بینید و… گویی کاری را انجام داده‌اید و تمام، فقط برای این که انجامش داده باشید بی اینکه اثری از آن بماند.

بنابراین به نظر من این خود خانم‌ها هستند که در این وضعیت ایفای نقش می‌کنند. من همواره به خوانندگان زن گفته‌ام، تکی نخوانید، برنامه‌تان را به شکل عمومی برگزار کنید. هیچ اشکالی ندارد که کنار یک آقا یا چند خانم دیگر بخوانید. باور کنید هر صدایی رَنگ خود را دارد و به طور مستقل شنیده می‌شود.

 

 

وقتی تماشاگر شما فقط خانم‌ها هستند، خیلی هم به کیفیت کارتان توجه نمی‌کنند

نکته دیگر اینکه ما در هر کنسرت کارهای تازه و متنوع اجرا می‌کنیم. در حالی که گرایش کلی کنسرت‌های بانوان به سمت بازخوانی قطعات قدیمی و به اصطلاح«خاطره‌انگیز» است و چون انرژی، زمان و هزینه‌ای صرف تولید قطعات تازه نمی‌شود، اتفاقاً به صرفه است و وقتی تماشاگر شما فقط خانم‌ها هستند، خیلی هم به کیفیت کارتان توجه نمی‌کنند و بیشتر به دنبال نشاط و شور حاصل از اجرای قطعات ریتمیک‌اند و شک نکنید که با این شیوه اجرا، هیچ پیشرفتی حاصل نمی‌شود و موسیقی بانوان همین جایی که هست، می‌ماند.

من هرگز حاضر نیستم ساعت دو و سه بعدازظهر کنسرت بدهم و فکر می‌کنم این بدترین ساعت روز است و اجرا در آن ساعت را توهین به خودم می‌دانم. ترجیح می‌دهم اگر قرار است به این شکل کنسرت بدهم، اساساً روی صحنه نروم.

 

۲۰ و ۲۱ آذر، در تالار وحدت روی صحنه می‌رویم

ما در آینده‌ای نزدیک، ۲۰ و ۲۱ آذر، در تالار وحدت روی صحنه می‌رویم، در برنامه‌ای ویژه که در آن همراه با اجرا، شاهد بزرگداشت یکی از ترانه‌سرایان تألنگرثیرگذار دهه ۳۰ و رونمایی از کتابی در مورد همین ترانه‌سرا خواهید بود.

 

گفتگو: نرگس کیانی

تاریخ انتشار :۱۵ آبان ۱۳۹۷

برچسب‌ها:
مطالب مرتبط



شما هم یک دیدگاه ارسال کنید
 

نام




یادداشت آرشیو

  • مرگ آلن دلون؛ روزگار سپری شدن زیبایی های ناب

    تریبون هنر _ بابک صحرایی: آلن دلون، یکی از نمادهای زیبایی جهان بود. مرگش به یادمان می رود که ما در روزگاری سپری شده زندگی می کنیم، روزگاری سپری شدن زیبایی های ناب. مرگ آلن دلون هشدار زندگی است. انگار زندگی فریاد می زند: آهای، حواست باشه. آلن دلون هم […]

  • یادداشت بابک نوری برای سعید راد
    یادداشت بابک نوری برای سعید راد
    دیگر از آن نسل طلایی کسی نمانده، جز بهروز خان

    تریبون هنر _ بابک نوری: اگر اون جوری که سینما رو به دو بخش قبل و بعد از انقلاب تقسیم می کنند نگاه کنیم خیلی از ماها با قهرمانها و ضدقهرمانهای سینمای قبل, عاشق و شیفته سینما شدیم و با اون‌ها مشق سینما کردیم … بهروزخان وثوقی ، ناصرخان ملک […]

  • سید جواد یحیوی؛ مجری ممنوع‌الفعالیتی که بازیگری پر کار شد

    تریبون هنر: حالا دیگر دیده شدن نام سید جواد یحیوی به عنوان بازیگر تئاتر اتفاقی تازه نیست چراکه او در این سال‌ها حضور مداومی روی صحنه داشته است. سید جواد یحیوی که نسل جدید تماشاگران شاید خاطره چندانی از اجراهایش در تلویزیون نداشته باشد، در پی ممنوعیتی که سال‌ها پیش […]

  • نامه علیرضا داوودنژاد به عطاران، پیروزفر، طناز طباطبایی، ترلان پروانه و زهرا داودنژاد

    تریبون هنر: علیرضا داودنژاد درباره اکران افتتاحیه فیلم سینمایی «مصائب شیرین ۲»نامه ای را خطاب به رضا عطاران، پارسا پیروزفر، طناز طباطبایی، ترلان پروانه و زهرا داودنژاد منتشر کرد. به گزارش تریبون هنر،چهارشنبه سپری شده ۴ مرداد ماه در پردیس سینمایی «ایران مال» مراسم افتتاحیه فیلم «مصائب شیرین ۲» در […]

  • مینی سریال «بچه گوزن»؛ روایت هیجان انگیز یک رابطه سادومازوخیسمی

    تریبون هنر _ بابک صحرایی: سریال «بچه گوزن» داستان واقعی یک رابطه سادومازوخیسمی (آزارگری و آزارخواهی) است. مرد و زن هر دو گرفتار این بیماری روانی اند با این تفاوت که مرد ظاهری عادی و معمولی دارد اما به اندازه زن که رفتارش بیانگر آشفتگی روحی اش است، بیمار است. […]

Ad
Ad
Ad
Ad
Ad
Ad
Ad