یادداشت حامد حنیفی درباره نمایش مرگ با طعم نسکافه: بی اختیار اشک میریختیم
تریبون هنر: حامد حنیفی در یادداشتی درباره نمایش «مرگ با طعم نسکافه» به کارگردانی بابک صحرایی نوشت: من و اکثریت قریب به اتفاق حضار بی اختیار اشک میریختیم.
به گزارش تریبون هنر، حامد حنیفی، آهنگساز برجسته موسیقی ایران و منتقد موسیقی در یادداشتی درباره نمایش مرگ با طعم نسکافه نوشت:
جای همه شما خوبان خالی بود ،
دیشب به دعوت برادرم بابک جان با خانواده به تماشای نمایش «نسکافه با طعم مرگ» نشستیم ،
لطفا برای تماشای عکسهای یادگاری امشب ورق بزنید .
پ . ن :
به طوفان رفته میداند
مصیبتهای طوفان را…
این مقدمه را نوشتم تا از دلیل نافذ بودن متون این نمایشنامه بگم .
با اینکه این نمایش از چند بخش (اپیزود/پرده) متفاوت و ظاهرا جدا از هم تشکیل شده بود اما در اساس یک خط مشترک درونی داشت
و از «درد از دست دادن» میگفت …
از زجری که نویسنده متون آن با پوست و استخوان لمس کرده و با ید بیضائی که از قبل در نگارش داشت ،در قالب تک تک کلمات سعی کرده بود به واسطه بازیگرانش به مخاطب منتقل کند و منی که در سالن نشستم دیدم و شنیدم که حضار چطور تحت تاثیر قرار گرفته و در لحظاتی که قرار بود فقط تماشاگر باشند ، ناخودآگاه خودشان را جای هنرپیشهها گذاشتند به واقع همذات پنداری کردند .
با اینکه هنرنمایی بازیگران تاثیرگذار و دیدنی بود (بخصوص هنر بازیگری نیکی مظفری و گلناز عباسی درخشان بود)
و با اینکه بخشهای موزیکال این نمایش که با اجرای خوب و یکدست محمد رضا عیوضی و گروه حرکات موزون و البته اجرای واقعا زنده موسیقی گوشنواز بود ، و همچنین اجرای بی نقص و بی نظیر مانی رهنما که انصافا آموزش خوانندگی و پرفورمنس و ژوست خوانی بود (بی میکروفون و بدون ادوات مدرن متداول برای فریب شنونده) ، و البته تلاش سایر اعضا گروه بزرگ نمایش و زحمات مدیر اجرائی که کاملا مشهود و قابل قدردانی بود
اما
برای من
و بسیاری از مخاطبین حاضر در سالن ، میخکوب کنندهترین لحظه مونولوگ {تکگوئی} کوتاه و چند دقیقه ای خود بابک صحرایی بود ( که جدا از نویسندگی و کارگردانی و سرودن ترانه های اجرا شده ) حالا در مقام یک مرد ۴۵ ساله و دنیا دیده و صاحب اندیشه ،
صورت به صورت
با متنی که با قلبش نوشته ،
دور از هر تظاهر، صمیمانه تعریفش را
از « زجر از دست دادن »
به زبان می آورد .
و من و اکثریت قریب به اتفاق حضار
بی اختیار اشک میریختیم .
شاید هر کسی در این سالن تاریک در خلوت شخصی، عزیزی که از دست داده بود را به یاد میآورد و همپای این تکگوئی پر غصه ،درد را رج میزد ،
من هم معتقدم فاجعه مرگ عزیز تلخ ترین لحظه زندگی هر انسانی بوده و هست . و این نمایش این نکته که “باید قدردان باشیم برای لحظات شیرین اما زودگذری که کنار عزیزانمان هستیم” را در ذهن همه بیننده هایش به خوبی حک کرد .
خدا قوت باید گفت به گروهی که ماهاست تمرین کرده و حالا بی ادعا و پرتلاش هر شب در عمارت نوفل نوشاتو اجرا دارند و در این روزگار تکرار مکرر طنزهای سطحی و فارغ از اندیشه
(که متاسفانه مدام فراگیرتر میشوند)
تصمیم دارند دقایقی مخاطب را به فکر کردن دعوت کنند.
در صفحه اینستاگرام تریبون هنر با ما همراه باشید
تاریخ انتشار :۹ تیر ۱۴۰۳