مسعود کیمیایی و فیلمش را راحت بگذارید
لباسی که کیمیایی بر تن گروهی پوشانده گنده تر از قامت نحیف انهاستتریبون هنر: قاتل اهلی فیلمی درخشان از فیلمسازی درجه یک ست که توسط داورانی درجه دو در جشنواره ای درجه سه داوری شد.قاتل اهلی فیلم مسابقه و مشاجره و مصاحبه نیست.فیلم ، فیلم مشاهده است.شهادتی ست دسته اول و ناقد و ناظر بر یک دوران تاریخ ساز..قاتل اهلی فیلم این جشنواره نیست.جشنواره هم مال این حرف ها نیست.جشنواره ای که دارایی اش ۵ متر موکت و زیلوی قرمز hست و دبیرش آن را لول کرده زیربغل ، یک سال در برج میلاد پهنش می کند و سال دیگر در پردیس فلان تا جماعتی چهار گام زیر برق فلش دوربین ها و گوشی ها راه بروند، عکس بگیرند، لبخند بزنند، دست تکان بدهند، و با صدای بلند بگویند ما خیلی با حالیم!!!
نقد اجتماعی ، شهادت تاریخی، تالیف دردمندانه و مسئولانه در قبال روزگار معاصر مال روزنامه و دورانی سپری شده است.جشنواره ویترین و کالای لوکس و تجملی خودش را می خواهد.برند و مارک می خواهد.بی خیالی و خنده می خواهد.اجیل و ساندیس و پفک و فست فود دغدغه اش هست .سورپرایز رامین برای نگین انتخابش هست.مشاورش چهره است نخبه نیست.یک فیلم مثل قاتل اهلی وسط این معرکه چه می خواهد.صدای کهنه سواری فرز و چالاک و مهاجم خواب خوش و غفلت زدگی متعفنش را برهم میزند.شعر شاعر مرده قدر دارد و سروده ی زندگان گم است.وقتی شلاقی وسط خال می زنی و دست سرمایه و نقش کثیف پول را برملا می کنی ، پرت و پلا و هذیان می شوی…اما…قاتل اهلی نه یکبار چند بار ازپشت خورده است.فیلم از جایی می خورد که نباید…از تهیه کننده ، از بازیگر، از جنجال، از مصاحبه…بزرگترین قربانی این واریته ی بی سر و ته و بازی های کودکانه ، فیلم ست.
وقتی اهل خانه متر دست گرفته اند و میزان سهم و حضورشان را سانت به سانت متر می کنند ، وقتی بزرگی بچگی می کند و گله در بوق می کند، وقتی ستون فیلم لق و لرزان ست، فیلم و سازنده اش قربانی می شوند.مگر فیلمساز هفتاد و چهار ساله ای که با تزریق امپول در نخاع با عشق پای دوربین رفته ، چقدر تاب این زخم ها و دشنه ها را دارد.شرم اورست.قاتل اهلی گوشت قربانی بازی و مناسبات نابخردانه ی چند تن شده که با ادعای اهلیت از پشت خنجر میزنند ..این فیلم ، فیلم گردن کلفتی ست.ادم بزرگ می خواهد. ادمی که از خود بگذرد و به فیلم جان ببخشد…این فیلم فیلم بچه ها و سروان ها نیست.فیلم سردار و ژنرال میخواهد.گاهی توهم بلای جان ادم می شود.بهروزوثوقی متوهم نبود.پابه پا با قیصر و داش اکل و رضاموتوری و گوزنها امد.فیلم ها دیده می شدند.فیلم ها بزرگ می شدند.ادم ها در زیر سایه ی بزرگی و درخشش فیلم بچشم می آمدند.حالا آدم ها زودتر از فیلم خیز برمیدارند.کم تحمل و متوهمند.جا برای نفس کشیدن فیلم باقی نمی گذارند.هر کس بدنبال سهم خواهی ست.تاریخ سینمای ایران این جفا را نمی بخشد.یکدسته نشسته اند تا در پس این بلوا کاسبی کنند.یکی اش همین داوری ست.اگر غایله ای برپا نمیشد کدام داور جرات برگذشتن از شکوه تصاویر فرشاد محمدی ارکستر زیبا ی بهزاد عبدی و طراحی صحنه و صدا و تدوین فیلم را داشت.مسعود کیمیایی و فیلمش را راحت بگذارید.بگذارید مردم در ارامش فیلم را ببینند.لباسی که کیمیایی بر تن گروهی پوشانده گنده تر از قامت نحیف انهاست.قاتل اهلی فیلمی درخشان و بزرگ از فیلمسازی درجه یک است.
تاریخ انتشار :۷ اسفند ۱۳۹۵