بابک صحرایی در گفتگو با روزنامه شرق: زخم سرزمینم را ترانه می کنم
شما هرگز به خاطر ضعفها و شکستهايتان دشمن پيدا نميکنيدتریبون هنر: سمیه قاضی زاده درباره بابک صحرایی در روزنامه شرق نوشت:
در سالهای اخیر، کم نبودهاند ترانهسراهایی که اطرافشان حواشی مختلفی در جریان بوده است و بهواسطه موضوعات مختلف، از زندگی شخصیشان گرفته تا محتوای آثار، همکاری با خوانندههای خارج از کشور، دعوا و مرافعه با همکاران، منش سیاسی و دهها دلیل دیگر نامشان سر زبانها افتاده است؛ تاآنجاکه همپای خوانندگان و دیگر سلبریتیها خودشان را معرفی کردهاند و مردم با آثار و سبکشان بیشازپیش آشنا شدهاند. نامهایی مانند یغما گلرویی، مریم حیدرزاده، روزبه بمانی، مونا برزویه و… ازایندست هستند. از آن طرف، در حوزه ترانهسرایی نوین ایران، کم هم نبودهاند ترانهسراهایی که صرفا با کیفیت آثارشان و اجرای آنها از سوی خوانندگان بنام توانستهاند به شهرت برسند که میتوان به آثار مرحوم افشین یداللهی، عبدالجبار کاکایی و… اشاره کرد. در این میان، «بابک صحرایی» روی مرز باریک میان این دو گروه در حرکت است. او ترانهسرایی است که کیفیت آثارش و فعالیتهای مؤثرش در حوزه ترانهسرایی در ایران امروز را نمیتوان نادیده گرفت، اما از آنسو، حواشی اطرافش هم پررنگ است و نامش با سیل دیدگاههای متفاوت همراه است. با او به بهانه فعالیتهای اخیرش که رو به گسترش است و همچنین کارگاه ترانه که توانسته مخاطبان زیادی به دست آورد، به گپوگفت نشستهایم.
بخشی از خبرهایی که هر روز در دنیای مجازی درباره شما منتشر میشود، معمولا با کارگاه ترانه مرتبط است و ازآنجاییکه یکسری ترانهسرای جوان را به دنیای موسیقی معرفی میکند، اتفاق بزرگ و مهمی است. دراینباره توضیح دهید.
بابک صحرایی: کارگاه ترانه را سال ٨٧ راهاندازی کردم. از سال ٨٠ بود که ترانههایم را به دست خوانندگان و آهنگسازان سپردم و آن زمان یکی از خلأهایی که در عرصه ترانه و موسیقی وجود داشت این بود که هیچ کتاب آموزشی یا محیطی که بتوان در آن از تجربه دیگران استفاده کرد وجود نداشت. مطالعات در این زمینه هم به کتابهایی منحصر میشد که در حوزه شعر بزرگان عرصه تحقیق در ادبیات انجام داده بودند، اما در زمینه ترانه هیچ کتاب یا مرجعی نداشتیم. از همان اوایل ورودم به عرصه موسیقی، همراه تعدادی از دوستان ترانهسرا که در آن زمان فعال و شناختهشده بودند، خانه ترانه را راهاندازی و مدیریت کردیم، اما پس از مدتی ازآنجاییکه در عادت فرهنگی ما انجام کار گروهی برای مدت طولانی جا نیفتاده است، برای خانه ترانه جداییهایی پیش آمد، اما کماکان رفاقتمان در مواردی کمتر یا بیشتر، ادامه داشت. سالیان سال است که نشریه منتشر کردهام، سایت داشتهام و همیشه با رسانه در ارتباط بودهام، همیشه حامی ترانه بودهام. ادعا میکنم که رکورددار پرداختن به ترانهسرایان در تاریخ مطبوعات ایران بودم و این قابل بررسی است. معتقد بودم و هستم که گذشته از دلخوریها یا اختلاف سلیقه و نظرها اگر از ترانه حمایت شود، به نفع همه اهالی ترانه میشود. سال ٨٧ کارگاه ترانه را راهاندازی کردم که در ابتدا با سعید اصلانی همکاری میکردیم و بعد از یکی، دو سال خودم تنهایی فعالیت را ادامه دادم. آنچه طی سالیان در ذهنم بود، همه را در کارگاه ترانه پیاده کردم. خیلی دوست داشتم بُعد آموزشیمان برجسته باشد. در خانه ترانه امکانش نبود چون علاقه شرکتکنندگان بیشتر به جلسات شعرخوانی بود. من علاقهمند بودم که خانه ترانه پل ارتباطی بین استعدادهای تازه و اهالی موسیقی باشد، بههمیندلیل هر هفته میهمان خواننده و آهنگساز و چهرههای برجسته داشتیم و این مسئله مورد علاقه همه دوستان نبود. ترانه مجموعهای از قواعد حاکم بر شعر کلاسیک و نیمایی و قواعد حاکم بر موسیقی است که قواعد تازهای را برایش ساخته است؛ برای مثال غزل یکی از موفقترین قالبهای شعر کلاسیک است که از قصیده برگرفته شد و از قرن ششم رواج پیدا کرد و بزرگان شعر کلاسیک خودشان را با غزل به رخ کشیدند، اما با وجود حیات پرشورش در شعر کلاسیک برای ترانه قالب مناسبی نیست. نظام آوایی ثابت در پایان بیتها و وجود قافیههای یکسان قابلیت ملودیپذیری شعر را کاهش میدهد، بههمین است که کمتر در موسیقی پاپ از غزل استفاده میشود. البته در موسیقی سنتی، فرم آهنگسازی و در نتیجه انتخابها فرق میکند. سالیان سال از نوجوانی مطالعه و تحقیق و بررسی کرده بودم. یکی از بازیهایم در دوران دبیرستان این بود که دوستانم نوارهایی را که بیرون میآمد میگذاشتند، حدس میزدم که ترانهسرا و آهنگسازش کیست و در ٩٠ درصد مواقع هم درست میگفتم. هنوز هم روزانه چند تلفن از دوستانم دارم که ترانهسرا و آهنگساز یک کار را میپرسند.
پس آن موقع که همه کارت ماشین جمع میکردند، شما پی ترانهسراها و آهنگسازان بودید!
بابک صحرایی: بله، مجموعه کارهای آهنگسازها و ترانهسراهای مختلف را بهصورت تفکیکشده در نوارها و بعد که کامپیوتر آمد، در فولدرها دستهبندی کرده بودم. از اینها به نتایج جالبی درباره سلیقه یک آهنگساز در انتخاب ترانه، روند شکلگیری یک ترانهسرا، مشخصههای آهنگسازی یک نفر و… میرسیدم. در حوزه شعر هم مطالعه میکردم و به همان اندازه به نقد و تحلیل شعر علاقه داشتم؛ برای مثال «شعر زمان ما» از محمد حقوقی را آنقدر خوانده بودم که مجبور شدم دوباره آن را بخرم. بهخاطر علاقهام واقعا هرچه در این زمینه پیدا میکردم، خیلی میخواندم. رمان هم خیلی دوست داشتم. وقتی بچه بودم سریال ابنسینا پخش میشد، فامیل به شوخی به من میگفتند ابنسینا، چون مثل او همیشه یک کتاب در بغلم بود. این تشبیه به من انرژی و اعتمادبهنفس میداد و تشویقم میکرد که بیشتر کتاب بخوانم. طوری که مادرم این قانون را گذاشته بود که هفتهای یک بار بیشتر اجازه ندارم کتاب بخرم و بعد از اینکه درسم را خواندم میتوانم سراغش بروم.
خانواده هم روحیه شاعرانهتان و علاقهتان را تقویت میکردند؟
بابک صحرایی: بله. روحیه مطالعهام را تقویت میکرد؛ نه به صورت دقیق روحیه شعر. کلاس پنجم بودم، در یکی از نوبتهای هفتگی که با مادرم برای خرید کتاب میرفتیم، یک کتاب دیدم که جلدش خیلی خوشگل بود و آن رباعیات خیام بود. وقتی این کتاب را خواندم، معنیاش را نفهمیدم؛ اما باعث شد شعر بگویم. شعرم را برای مادرم بردم و او گفت که به درست برس؛ الان وقت شعرگفتن نیست. مادرم بزرگترین معلمم در زندگی بود؛ چون بسیار باسواد و داناست و هوش و ذهن تحلیلگری دارد و هرچه در حوزه ادبیات میخواستم بخوانم، قبلا او خوانده بود. از حافظ تا جک لندن و ژول ورن، هرجا احتیاج به راهنمایی یا تحلیل داشتم، به او مراجعه میکردم؛ اما وقتی در نوجوانی شعر میگفتم، دیگر مورد حمایت مادرم قرار نداشتم. قانون این بود که باید دانشگاه میرفتیم؛ وگرنه از همه مواهب خانواده محروم میشدیم.
چه شد ادبیات فارسی نخواندید؟
بابک صحرایی: چون مادر معتقد بود که از هنر پول درنمیآید و آن موقع واقعا اینطور بود. از اواخر دهه ٧٠ بود که وضعیت در این زمینه تغییر کرد. رشته تجربی خواندم؛ اما مهندسی کامپیوتر قبول شدم. میخواستم پزشکی قبول شوم؛ اما بار دومی که کنکور دادم، یعنی سال ٧٧، رشته کامپیوتر قبول شدم که خیلی روی بورس بود.
در کارگاه ترانه این دلخوشی وجود دارد که بچههایی که در زمینه ترانهسرایی کار میکنند، زمانی کارهایشان به وسیله خوانندههای مطرح خوانده شود؟
بابک صحرایی: در این سالها این اتفاق خیلی افتاده است. بسیاری از هنرجویانم در کارگاه با خوانندهها و آهنگسازان مختلف ارتباط پیدا کردهاند و هر سال در آلبومهایی که منتشر میشود، ترانههای هنرجویانم هست.
باید تلاش کنید تا آهنگسازان و خوانندهها را راضی کنید که از کار هنرجویان استفاده کنند؟
بابک صحرایی: اصلا. تلاش میکنم که ترانه هنرجویم رشد کند و به مرزی برسد که مورد علاقه خوانندهها و آهنگسازها قرار گیرد؛ مثلا حامی، مانی رهنما، مهدی یغمایی، رضا صادقی، سعید شهروز و بسیاری از آهنگسازان از ترانه هنرجویانم استفاده کردهاند و نتیجه هم بسیار خوب شده است.
چکشکاری شما روی ترانه بچهها چقدر طول میکشد؟
بابک صحرایی: به خود فرد بستگی دارد. در کارگاه این اتفاق همیشگی شده که رشد بچهها سریع باشد. بسیار پیش آمده که هنرجویی داشتهام که ترانههایی که اولین بار خوانده، سرشار از ایرادهای وزنی و دستور زبانی بوده و در آخر ترم ترانهای خوانده که خودم به او غبطه خوردهام. البته که نکته اولیه استعداد و قریحه شاعری است که من نمیتوانم آن را ایجاد کنم؛ بلکه میتوانم آن را پرورش دهم. مطالعه و یادگیری قواعد قریحه را به شکوفایی میرساند و این اثبات شده است.
خودتان چقدر زمان صرف میکنید تا ترانه را به شکلی که دوست دارید، عرضه کنید؟
بابک صحرایی: ثابت نیست. ترانهای هست که ١٠ دقیقهای گفتهام و اصلاح هم نکردهام و خیلی هم موفق بوده. مثلا سه بیت از «بچههای البرز» را زیر دوش حمام گفتم. یا ترانه «بنویس مهلت موندن یه نفس بود» را ١٠ دقیقهای نوشتم. ترانه دیگری را مثل «فقط نگاه میکنم» یک سال طول کشید تا بنویسم. این سوژه به ذهنم رسید که ترانهای با ترجیعبند «فقط نگاه میکنم» بنویسم؛ اما یک سال طول کشید تا فقط یک بیت را بنویسم؛ چون ایدههای مختلفی به ذهنم میرسید؛ اما بعد از نوشتهشدن یک بیت اولش، بقیهاش را در هفت، هشت دقیقه نوشتم. شعر دیگری با اجرای حامی به اسم «تماشایی» به این شکل بود که یک بیت از آن را گفتم و بعد یک سال کلنجار میرفتم تا بقیهاش را بنویسم؛ چون فکر میکردم در همان یک بیت هرچه را میخواستم، گفتم؛ یعنی قاعده مشخصی ندارد.
از این لحاظ میپرسم که ترانه برای اینکه به یک اثر شنیداری تبدیل شود، احتیاج به تغییر و تحولهایی دارد که بتواند در موسیقی خوب شنیده شود و جا بیفتد. این ظریفکاریها چقدر طول میکشد؟
بابک صحرایی: کاملا درست است. به هنرجویانم میگویم ۵٠ تا ٧٠ درصد ترانههایی که در موسیقی پاپ به موفقیت رسیدهاند، سه سوژه خاص دارند: یا تکیهکلامی است یا اسم خاص است یا داستانی است و برای هرکدام مثالهای فراوانی وجود دارد. ما عادت کردهایم که آدمها مدام نظریه بدهند؛ اما پشتوانه علمی نداشته باشد؛ اما این چیزی است که در تحقیقهای دقیق به دست آوردهام. اوایل فکر میکردم دیگر تکیهکلام خوبی وجود ندارد که بتوان از آن استفاده کرد؛ اما بعدها خودم لااقل ۴٠٠ ترانه تکیهکلامی که جزء کارهای مهم خودم هستند، نوشتم. آن چکشکاری که میگویید، توجه به موسیقی کلامی را شامل میشود. یک غزلسرا ممکن است این دغدغه را نداشته باشد؛ اما من نمیتوانم در دو بیت پشت سر هم از بعضی از حروف مثل «خ» و «گ» و «ق» استفاده کنم؛ چون ممکن است در خوانش خوب نباشد. زمانی صرف این شد که به این اشراف برسم و بعد از این شاید کار راحتتر شده باشد.
الان روند برگزاری کلاسها در کارگاه ترانه به چه شکل است؟
بابک صحرایی: از سال ٨٧ هر هفته پنجشنبه چهار، پنج کلاس به صورت دو ساعت، دو ساعت تشکیل میشود. ۵٠، ۶٠ شاگرد هم در هر دوره شرکت میکنند. هر سه، چهار هفته یک بار یک آهنگساز یا خواننده را بهعنوان میهمان دعوت میکنم. روزی که میهمان دعوت میکنم، هنرجویان همه کلاسها در یک ساعت میآیند.
ظاهرا شما پرکارترین ترانهسرای بعد از انقلاب هستید. در این زمینه آماری دارید؟
بابک صحرایی: بله. بیش از ٧٠٠ کار داشتهام.
این پرکاری به کیفیت یا سطح کارتان آسیبی وارد نکرده است؟
بابک صحرایی: نه. چون پرکاریام به این شکل نبود که ماهی ٢٠ تا ترانه بنویسم. همچنان چهار، پنج ترانه مینویسم. دوستانی که همکارم هستند، میدانند آدمی نیستم که وقتی سفارش ترانه میگیرم، در یک ماه ١٠ تا ترانه تحویل دهم. ممکن است برای اضافهکردن دو بیت به یک کار زمان زیادی صرف کنم همانطور که برای یکی از کارهای رضا صادقی این اتفاق افتاد و آنقدر طول کشید که آن کار به آلبوم نرسید. اما در کارم یکجور برنامهریزی برای تولید و انتشار ایجاد کردهام. از ابتدا که وارد عرصه موسیقی شدم، در این مسیر تلاش کردم که تیمهای کاری مناسبی داشته باشم که مدام تولید داشته باشند و به شکل مناسبی کارهایشان تولید شود. به خاطر همین است که چه کم بنویسم و چه زیاد، ترانههایم مدام در حال اجراشدن است. از بالای ٩٠ درصد کارهایم راضی هستم. خیلی راحت هم میشود کارنامه هر کسی را بررسی کرد. با وجود پرکاری، عمده کارهایم در حوزه موسیقی جدی بوده است. این باور وجود دارد که موسیقی شش و هشت جدی نیست. اما با اینکه از سردمداران ترانه و موسیقی جدی هستم، اما به این موسیقی بسیار علاقهمندم و کارهای موفقی هم داشتهام که نمیتوانید بگویید صرفا یک موسیقی مصرفی بوده است. ترانهسرا باید در تمام حیطهها و مفاهیم بتواند قلم بزند.
اولین کاری که مورد استقبال قرار گرفت و باعث شناختهشدنتان شد، کدام بود؟
بابک صحرایی: «خواب» و «ستاره» با صدای سعید شهروز در سال ٨١. با آقای بابک بیات از خرداد سال ٨٠.
از آنجا که میزان فعالیتتان و حوزه آنها گسترده است، حواشی اطرافتان زیاد است و یکی از پررنگترین این حاشیهها فعالیتهای بینالمللیتان است. چطور همزمان اینجا و برای خوانندگان آن طرف آب کار مینویسید؟
بابک صحرایی: تاوانش را هم دادهام. یک گفته از وودی آلن و یک خاطره از فرید زولاند در ذهنم حک شده است. وودی آلن میگوید شما هرگز به خاطر ضعفها و شکستهایتان دشمن پیدا نمیکنید بلکه به خاطر تواناییها و پیروزیهایتان دشمن پیدا میکنید. این خیلی جالب است. اگر من در کارم موفق نباشم، کسی اینقدر در مقابلم قرار نمیگیرد. مادرم از کودکی به من یاد داد که تو در مسیر درست قدم بردار، با کسب دانش و کسب رموز کارت تلاش کن، آن وقت هر کسی هرچه میگوید مهم نیست. فرید زولاند سال ٨٢ یا ٨٣ این خاطره را برایم تعریف کرد. آن زمان به خاطر تهمتهای ناحقی که به من زده بودند ناراحت بودم. با ایشان صحبت میکردم و وقتی پرسیدند چرا صدایم گرفته است، برایشان گفتم از این حرفها دلخور هستم. گفتند خوشحال باش چون اینها نشانه موفقیت توست. گفتم موفقیت باید باعث شود آدم را دوست داشته باشند. گفتند زمانی که ١٧سالم بود قرار بود با یک تهیهکننده مطرح آن زمان، قرارداد ببندم. ایشان گفتند تا زمانی که فحشت بدهند، با تو کار میکنم و زمانی که دیگر فحشت ندهند، کار نمیکنم چون راکد شدهای و دیگر کارت شنیده نمیشود. بنابراین هروقت با تو دشمنی نکردند ناراحت باش. اینها همیشه به من آرامش میدهند. سال ٨٠ فهرستی منتشر شد از آهنگسازهایی که کارشان نیاز به گرفتن مجوز ندارد و اسم بابک بیات در آن فهرست نبود. وقتی از او پرسیدم چرا شما در این فهرست نیستید، گفت حتما آهنگساز خوبی نبودم. گفتم همه اذعان داریم که شما جزء بهترینها هستید. گفتند چون من خیلی دشمن دارم. زمانی که ایشان زنده بودند، مرتب با ناسزا مواجه بودند. برای آلبوم «دو نیمه رؤیا»ی حامی، که یکی از بهترین آلبومهای بعد از انقلاب است، بدترین نقدها را برای موسیقیاش نوشتند که موسیقی سیاه و قدیمی و کهنه است و مردم دیگر این موسیقی را نمیپسندند اما قضاوت زمان نشان داد که این تفکر اشتباه بود. همینطور موسیقی دستهای آلوده هنوز در صداوسیما مجوز ندارد؛ آن هم به علت ضعف موسیقی. یعنی دشمنی و ناسزا و ناحق درباره بابک بیات خیلی زیاد بود. درباره من هم مدام در این سالها گفتهاند که بابک صحرایی مافیاست. یعنی اگر زیاد کار میکند، به خاطر قدرتی است که مربوط به ترانه نیست. اما هیچ وقت شما نمیتوانید پرکار باشید بلکه این تقاضای کار است که شما را پرکار میکند. نمیتوانید تصمیم بگیرید که بازیگر پرکاری باشید مگر اینکه تقاضاهای زیادی داشته باشید. من سالیان سال زحمت کشیدهام، مطالعه کردهام، نوشتهام، تدریس کردهام، در حوزه تولید و نشر و کار رسانهای فعالیت کردهام تا این مجموعه اتفاق افتاده است.
اگر مجله درآوردم، به خاطر حمایت از ترانه بود. میلیونها تومان ضرر بابت مجله دادم. مجله موفق و تأثیرگذار بود و تا سال ٩۴ با تیراژ حدود ۵٠ هزار منتشر میشد و حتی بعضی از شمارهها به چاپ دوم و سوم میرسید اما هزینه آنقدر بالا بود که فروش خوب آن را تأمین نمیکرد. ضرر مجله را با آلبومهایی که منتشر میشد جبران میکردم. سایتی که الان داریم در زمینه تلویزیون و موسیقی و ترانه و… کار تولیدی انجام میدهد و این نیازمند تلاش شبانهروزی و شببیداریهای بسیار است. مافیا زمانی است که حق دیگران را میخورید. من حق دیگران را نخوردهام. همیشه پلی بودهام برای کارکردن دیگران. درباره کارکردن بینالمللی هم آدمی نبودم که درباره مشکلاتم حرف بزنم اما الان برای اولین بار است که مطرح میکنم که آلبوم امیر کریمی، چهار سال است که بهخاطر ممنوعالکاری من منتشر نشده است.
من مثل دوستان دیگر از این که ممنوعالکار هستم و این خودش نوعی محبوبیت به همراه میآورد، سوءاستفاده نکردم. چهار سال است که درگیر ممنوعالکاری هستم، در این مدت یک ماه ممنوعالکار نیستم، در آلبوم محمدرضا عیوضی اسمم میآید، بعد دوباره در یک تکآهنگ حامی، اسمم نمیآید. این قانون وجود دارد که وقتی کسی ممنوعالکار است، باید ترانههایش از یک آلبوم دربیاید ولی همه آلبوم امیر کریمی با ترانههای من است. سال گذشته اجازه دادند بدون درج اسم من آلبوم منتشر شود.
بعضیها هم با اسامی دیگر کارهایشان را منتشر میکنند.
بابک صحرایی: بعضی از خوانندهها، ترانهها را به اسم خواهرم نازنین منتشر کردند اما بعد از چند ماه ایشان هم ممنوعالکار شدند. من سرزمینم و ساختار فرهنگی و اجتماعیاش را بسیار دوست دارم. این همه هنرمند که به شکوفایی و بالندگی رسیدهاند، در دل این ساختار فرهنگی بوده است. درست است کاستیهایی وجود دارد. اما دو جایزه اسکار و جایزه کن و موفقیت و درخشش در موسیقی، ادبیات، سینما، نقاشی، رماننویسی و سایر شاخهها از همین ساختار منتج شده است. چون به سرزمینم علاقه دارم، ترانهای که مینویسم در راستای این علاقه است. آنچه در بسیاری از این ترانهها آوردهام، نهتنها در تعارض با سرزمینم نیست، بلکه زخم سرزمینم را مطرح میکند. پس باید خوشحال باشیم. خوانندههایی که یک عمر ترانههایی میخواندند که با یکسری ذهنیتها تعارض داشت، الان دارند حرف ما را میزنند. مردم سرزمینشان را دوست دارند که میلیونی در انتخاباتشان شرکت میکنند. این پیامی است که خیلیها را ناراحت میکند. بههمینخاطر است که رسانههای برجسته خارج از کشور، اینقدر با ما دشمن هستند. اگر خبری از ما پخش میکنند، به علت دشمنی است، چون میدانند اگر خبر فلان کنسرت را پخش کنند، جلوی آن گرفته میشود. جامعه همیشه ما را دوست دارد اما یکسری از دوستانی که میدانند مثلا بابک صحرایی ممنوعالکار است، اعتراض میکنند که چرا خوانندگان داخلی و خارجی از او میخوانند و هیچکس هم با او کاری ندارد؛ اما این واقعیت ندارد.
سالیان سال است که در موسیقی پاپ ایران راجع به مثلث طلایی ترانه صحبت شده و اسم سه ترانهسرای مشخص میآید. در سالهای ٧٨ تا ٨٠ و همین امروز، ترانه در ایران جدی گرفته میشود و میشود امیدوار بود که باز هم مثلثهای طلایی داشته باشیم؟
بابک صحرایی: خوب است هر چیزی را بر اساس عدد و رقم بسنجیم. یک سنجش خیلی ساده ما را به این نتیجه میرساند که نسل جوان ترانه، به همان اندازه نسل گذشته توانمند و اثرگذار هستند و قدمهای بزرگی برداشتهاند. در ١٠ سال گذشته، حدود ٧٠ درصد موفقترین ترانههای منتشرشده در حوزه موسیقی پاپ در خارج و داخل کشور، سروده ترانهسراهای داخل کشور هستند. بیش از نیمی از این ترانهها از لحاظ مفهوم و ساختار یعنی فرم و محتوا خوب، جدی، اثرگذار و باارزش هستند. پس نسل جوان ترانه بسیار اندیشمند و توانا و اثرگذار و موفق است. بههمینخاطر است که الان موفقترین ستارهها و بهاصطلاح سلبریتیها، خوانندهها هستند و بیشتر بازیگران به خوانندگی روی میآورند تا اینکه خوانندگان بازیگر شوند. خوانندگی موفقیت خیلی بیشتری دارد؛ چون جامعه بیشتر موسیقی گوش میکند و با ترانه عجین است. موفقترین و اثرگذارترین رسانه حال حاضر در جهان ترانه است چون در همه حالات و زمانها میشود ترانه را گوش کرد. با مردم بیشتر همراه است و بیشتر در ذهن میماند. یک فیلم سینمایی هرچقدر هم زیبا باشد، یک بار یا پنج بار میشود نگاهش کرد، ولی یک ترانه را ٣٠ سال گوش میدهیم.
در صفحه اینستاگرام تریبون هنر با ما همراه باشید
تاریخ انتشار :۲۶ مرداد ۱۳۹۶