Ad

اختصاصی تریبون هنر

بزرگان هنر در مراسم سوم ناصر چشم آذر از او گفتند

گزارش متنی و تصویری را در تریبون هنر ببینید

تریبون هنر: سومین روز از درگذشت مرحوم ناصر چشم‌آذر با حضور تعداد زیادی از چهره‌های سرشناس رادیو، سینما، تلویزیون و همچنین بزرگان و هنرمندان موسیقی برگزار شد.

مراسم سوم ناصر چشم آذر غروب ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ در مجموعه پیامبر (ص) برگزار شد. در این مراسم هنرمندان عرصه های مختلف سینما و موسیقی حضور پیدا کردند

مراسم با تلاوت آیاتی چند از قرآن مجید آغاز و پس از آن تعدادی از چهره های برسجته سینما و موسیقی درباره ناصر چشم آذر و آثارش سخنرانی کردند

 

حامی: زندگی و هنرم را مدیون بزرگانی مثل آقای چشم‌آذر هستم
حامی یکی از خواننده‌های سرشناس موسیقی کشور در مورد ناصر چشم‌آذر گفت:
در ابتدا باید بگویم زندگی آقای ناصر چشم‌آذر دو بخش قبل از انقلاب و بعد از انقلاب بود. بعد از انقلاب وقتی به ایران برگشتند، محدودیت‌ها و سختی‌های زیادی را متحمل شدند. من تا هستم تا جان دارم در کنار بانو شیرین عزیز و رعنای عزیزم، برادرانه هستم. نه به دلیل این که با آقای چشم‌آذر چند قطعه را ضبط کردم. به خاطر این که زندگی و هنرم را مدیون بزرگانی مثل آقای چشم‌آذر هستم.

 

دکتر محمد سریر: اوایل دهه‌ی چهل با ناصر آشنا شدم

دکتر محمد سریر نیز از دیگر میهمان و موزیسین‌های پیشکسوت حاضر در مراسمی بود که در سومین روز درگذشت مرحوم ناصر چشم‌آذر برگزار شد. ایشان درباره‌ی مرحوم چشم‌آذر گفت: به عنوان آخرین وداع با یک دوست عزیز و هنرمند برجسته خیلی فکر کردم که در واقع چه چیزی ناصر عزیز را متمایز می‌کرد با دیگر هنرمندانی که می‌شناسم. یادم آمد اوایل دهه‌ی چهل با ناصر آشنا شدم. در یک مسابقاتی که در مدارس برای دانش‌آموزان برگزار می‌شد. من داوری می‌کردم و ناصر در سن سیزده‌، چهارده سالگی با ساز آکاردئون‌اش شرکت کرده بود و اول شد. بسیار در من تاثیر گذاشت بابت سن و سالی که داشت در حالی که افراد بزرگ‌تر از او هم بودند که توانایی‌ خوبی داشتند. ولی واقعا درخشان بود و برای آینده‌اش شرایط خیلی خوبی را می‌دیدم. بعدها در دوره‌های بعد دیدم که نگاه درستی بود. من ناصر را قبل از انقلاب خوب می‌شناختم. برای قطعاتی که اجرا می‌کرد و از قطعاتی که با آقای محمد نوری و در آن زمان که در ایران نبودم و می‌شنیدم و به طور قطع متعجب بودم از اجرای بسیار بسیار خوب او و در سال‌های بعد و اوایل دهه‌ی شصت به بعد بیشتر او را دیدم. فقط می‌خواستم یک نکته‌ای را پیدا کنم چگونه همچنین ارکانی وجود دارد که ایشان با تضادهایی که اشاره شد و دوستان به آن اشاره کردند چنین تواناهایی را پیدا کرده بود. وقتی نگاه کردم به چیزهایی که مطالعه کردم و بیشتر به موسیقی دقت کردم دیدم خود موسیقی همین‌طور است. موسیقی عبارت است از تضاد به خصوص در پلی فونیک و چند صدایی

 

فریدون خشنود: ناصر چشم‌آذر بدون شک از منظر تاریخ موسیقی کشور جاودانه‌ خواهد بود
در بخش بعدی فریدون خشنود یکی از پیشکسوتان موسیقی کشور در مورد ناصر چشم‌آذر چنین گفت: گفتنی‌ها ضمن این که همه چی گفته شد باز هم کم است. من به دلیل این که سخنران و سخنور نیستم کلماتی را روی کاغذ آوردم، با اجازه از کلمات دستنویس استفاده می‌کنم.
و عاقبت یکی از بهترین‌های خدای آسمان‌ها به سوی معبود ازلی پرکشید.
ناصر چشم‌آذر دردانه
بنده‌ای متواضع و مهربان، هنرمندی بی‌مانند در عرصه‌ی موسیقی ایران بزرگ به دیدار آفریدگار جان جهان شتافت و این همه ملودی‌های درخشان، ترانه‌های ناب و ماندگار، موسیقی‌های فاخر و جدید است عطر جانش همانند هاله‌ای از روح در گردش است.
ناصر چشم‌آذر بدون شک از منظر تاریخ موسیقی کشور جاودانه‌ خواهد بود. او را باید از جمله موثرترین در ایجاد انقلابی بزرگ در موسیقی شناخت. و حاصل آن آهنگ‌هایی‌ست که تا همیشه‌ی تاریخ و توسط گروه‌های مختلف سنی شنیده شده و به یادها سپرده می‌شود. شما نیز با من هم عقیده‌ و هم رای هستید که دانش ساخت موسیقی و ترانه، علمی برای همه چیز است. دانشی غنی و همی، که حاصل شناخت واقعی فرهنگ جامعه، جغرافیا و سلیقه‌های عام و گاهی خاص است. ساخت ترانه‌های بزرگ و ماندگاری چون «خدای آسمون‌ها» اولین اثر موسیقایی ناصر جان در دوران نوجوانی، «باران عشق» و … و … که تمامی بیان و گفته شدند.
حاصل این جهان‌بینی و هستی عمیق، دانش جامعه‌شناسی از دید ناصر چشم‌آذر بود.
خشنود در پایان شعری را به همین مناسب خواند:
ناصر عزیزم درهای آسمان باز بود که خورشید از زاویه‌ای دیگر به شب تابید
باد هم مست، مشت مشت شکوفه بر سرت ریخت
راه تا ماه ادامه داشت
تا ابدیت
در تاریکی می‌خندیدی
زندگی از تو گذر می‌کرد
روزگار روزها، با تو وداع
تا به جایی دورتر از زمان کوچ کنی
چشم‌هایی تیزبین
دو بال سپید از نور
بی‌گاه پرواز
ناگاه رفتند
کوبش عقربه‌های ساعت
ضربان بلند و نامنظم قلب
ناگاه توقف زمین و زمان
صداهای گنگ و ناله‌های یکریز جنگل
گویه‌های گرگ از دور
به هنگام طلوع ماه چهارده

 

تهمینه میلانی: ناصر چشم آذر پدیده‌ای بود بین جنون، نبوغ و شوریدگی
تهمینه میلانی، کارگردان برجسته سینمای کشور دیگر سخنران این مراسم بود. او درباره ناصر چشم آذر گفت:
تسلیت ویژه می‌گویم به رعنای عزیزم دختر ایشان و شیرین نازنینم که می‌دانم دلیل زندگی آقای ناصر چشم‌آذر بودند. شاید اگر شیرین و رعنا نبودند متاسفانه آقای چشم‌آذر خیلی وقت پیش به قول آقای روشن‌روان دق می‌کردند و می‌مردند.
می‌خواهم صحبت کوتاهی در مورد کرامت و ارزش هنرمند داشته باشم. این‌ که ما چطور با نادیده گرفتن هنرمندان به واقع زمینه را فراهم می‌کنیم تا زودتر آن‌ها را از دست بدهیم و دیگر عزاداری ما خیلی اهمیت ندارد. با این موضوع شروع می‌کنم که در مقاطعی از روان‌شناسی مدرن، یک مساله‌ای هست که به آن تئوری دایناسورها می‌گویند. دایناسورها منقرض شدند چون نتوانستند خود را با شرایط آب و هوایی زمین آداپته کنند و تطبیق بدهند. بنابراین نسل‌شان منقرض شد.
از دید من، هنرمندان پدیده‌هایی هستند شبیه به دایناسورها که خیلی راحت نمی‌توانند خودشان را با هر نوع شرایط اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژی هماهنگ کنند و از درون ذوب می‌شوند، آب می‌شوند و نابود می‌شوند. به ایشان بی‌توجهی می‌شود و این‌ها این قابلیت را ندارند که هنرشان را به جامعه عرضه کنند. به قول آقای استاد روشن‌روان، مورد قضاوت قرار بگیرند، مورد تجلیل و تشویق قرار بگیرند و چون قابلیت این را هم ندارند که خود را با شرایط تطبیق دهند و با زمانه همراه شوند به واقع در تنهایی و خلوت خودشان دق می‌کنند و می‌میرند.
متاسفم که باید بگویم تعداد زیادی از این هنرمندان را همین الان در پیرامون خودمان داریم. متاسفم که بگویم همه‌مان هم نسبت به آنها بی‌توجه هستیم چون خودمان گرفتار شدیم. نود درصد کسانی که این‌ جا تشریف دارند هنرمندند، درگیر مسایل روزمره، درگیر این که گلیم خودمان را از آب بکشیم. و از هم جا افتاده‌ایم، دور افتاده‌ایم.
وقتی خبر فوت ایشان را به من دادند به شدت منقلب و متاثر شدم. از دید من که در شش فیلم با آقای چشم‌آذر کار کردم، پدیده‌ای بود بین جنون، نبوغ و شوریدگی. یک انسان ویژه بود. شما این خصیصه‌ و این شوریدگی را کم‌تر می‌توانید در انسان هنرمند و یا هنرمندانی که در حال حاضر هستند، ببینید.
به هرجهت من افتخار این را داشتم که سال‌های طولانی با ایشان همکاری و به نوعی دوستی داشته باشم. البته در این چند سال اخیر خیلی از اوضاع ایشان با خبر نبودم چون خودم هم مصیبت‌های بزرگی را پشت سر گذاشتم. ای کاش کمیته‌ای بود تا انسان‌هایی شبیه چشم‌آذر را شناسایی می‌کرد و قبل از این که از دنیا بروند به دادشان می‌رسید. ای کاش چنین کمیته‌ای وجود داشت. باور کنید وقتی ما رفتیم، رفتیم. نکته‌ی جالب این است که یادشان می‌رود آدم‌هایی باید به این انسان‌ها، انسان‌هایی که شبیه آن‌ها نیست ولی به واقع ایران‌دوست و هنرمند بزرگ که می‌تواند در جامعه شور ایجاد کند اما فقط به خاطر اینکه هم اسم ما نیست، شبیه من فکر نمی‌کند نادیده گرفته‌ می‌شوند کمک کنند. انسان‌ها یک‌بار به دنیا می‌آیند و بعد می‌میرند. راستی راستی می‌میرند. با بی‌توجهی ما و نادیده گرفتن‌شان از بین می‌ روند. آیا نیستند هنرمندانی که الان موقعیتی شبیه به ناصر عزیزمان دارند؟ البته که ایشان یک استثنا بود. موسیقی را خوب می‌شناخت. به قول معروف الف‌بای موسیقی را خیلی عالی می‌دانست. برای ایشان نت چیزی نبود. داشتم با آقای ابوالحسن داوودی که با هم با آقای چشم‌آذر کار می‌کردیم، صحبت می‌کردیم، باور کنید اولین اتودشان آخرین اتود بود. ایشان آنقدر خلاق بود فیلم را نگاه می‌کرد و همان جا موسیقی را می‌ساختند. چند موسیقی‌دان می‌شناسید که این قابلیت را داشته باشد.
بنابراین و در واقع از صمیم قلبم امیدوارم به خودمان بیاییم. یادمان بماند هنرمندان موجودات ظریفی هستند. مثل دایناسورها هستند، نمی‌توانند خودشان را به راحتی با هر شرایطی تطبیق بدهند و راستی راستی می‌میرند. مجدد تسلیت می‌گویم به همه‌ی شما، به شیرین عزیزم، به رعنای زیبای من و امیدوارم بتوانند این غم بزرگ را تحمل کنند.

 

جمشید هاشم پور: مرد شریف و خود ساخته و محترمی بود

جمشید هاشم پور، بازیگر بزرگ و بی تکرار سینمای ایران از جمله چهره های برجسته حاضر در مراسم سوم ناصر چشم آذر بود. او درباره این آهنگساز نامدار گفت: اولین همکاری من با ناصر چشم آذر در فیلم «تاراج» بود. ایشان تازه از خارج به ایران برگشته بودند و موسیقی این فیلم اولین کار ایشان در حوزه موسیقی فیلم بود. خوشحالم که اولین موسیقی فیلم ناصر چشم آذر برای فیلمی بود که من در آن بازی کرده بودم و بسیار هم موسیقی زیبایی برای »تاراج« ساخت و هنوز که هنوز است اثرات این موسیقی در جامعه دیده می شود و خیلی ها هنوز هم درباره زیبایی موسیقی این فیلم با من صحبت می کنند و من هم عنوان می کنم که ساخته ناصر چشم آذر است. درباره ناصر چشم آذر گفتنی ها بسیار است. تمام شما عزیزانی که با او برخورد داشته اید قطعا از صفات خوب او خاطره های بسیاری دارید و مرد شریف و خود ساخته و محترمی بود

 

نادر مشایخی: نمی‌دانم همدردی خودم را چطور ابراز کنم
نادر مشایخی یکی دیگر از هنرمندان و موزیسین‌های سرشناس کشور درباره ناصر چشم آذر گفت: نمی‌دانم همدردی خودم را چطور ابراز کنم. چون یکی از زیباترین تجربه‌هایی که در زندگی‌ام داشتم ملاقات با دوست عزیزم ناصر چشم‌آذر بود. یادم هست که وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدیم خودش را در قلبم جا کرد با مهربانی‌هایش و با آن قریحه‌ای که داشت. می‌دانید موزیسین‌ها می‌روند یادمی‌گیرند، ده سال تحصیل می‌کنند دکتر می‌شوند و برمی‌گردند. ولی ایشان قریحه را داشت. همین طور که با من صحبت می‌کرد وسط صحبت یک موضوع غیرموسیقایی یکباره می‌گفت، «راستی صبر کن این و شنیدی» و می‌رفت پشت پیانو و می‌نواخت. مغز او دایم در موسیقی بود. یک روز به من زنگ زد همین یک سال پیش و گفت: «آقا شاگرد قبول می‌کنی» و من هم گفتم بله کی هست؟ گفت: «خودم می‌خواهم موسیقی را یاد بگیرم» این یکی از زیباترین چیزهایی بود که من حس کردم و در واقع لذت بردم. برای این که نشان داد آدمی‌ست که هنوز طالب موسیقی و چیزهای جدید است.

 

کامبیز روشن روان: بیش از ۳۰ سال از اینکه موسیقی اش را روی صحنه ببرد محروم بود

کامبیز روشن‌روان یکی دیگر از چهره‌های مطرح در عرصه موسیقی در مورد مرحوم ناصر چشم‌آذر گفت:
انالله‌واناالیه‌راجعون
باز هم یکی دیگر از عزیزان و دردانه‌های موسیقی ایران
عزیزی که او را حداقل از نیمه‌ی دهه‌ی چهل می‌شناسم. به طوری که در همان زمان نوجوانی چنان ایشان را با استعداد دیدم، هم برای تنظیم‌ها که تنظیم‌هایی به طور کامل متفاوت از آنچه که در آن سال‌ها شنیده می‌شد. هم آهنگسازی می‌کرد. آهنگ‌هایی جاودانه که در خاطر تمام مردمان این سرزمین مانده است. آهنگسازی که با کوله‌باری از عشق، مهر و محبت، خاطرات شیرین موسیقایی را برای مردمان سرزمین ما ساخت، رفت به سفر، سفری که به قول حضرت حافظ
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
یاد و خاطره‌اش همیشه با ما خواهد بود عزیزی که در تمام این سال‌هایی که به یاد دارم همیشه تلاش می کرد که صدای موسیقی‌اش را به گوش مردم برساند. عاشق مردم بود. عاشق این بود که مردم موسیقی‌اش را بشنوند تا خودش را در معرض قضاوت آن‌ها قرار بدهد. ولی به طور قطع می‌دانید بیش از سی‌سال از این که به عنوان یک هنرمند پیشکسوت، یک هنرمند خوب و سرشناس، موسیقی‌اش را روی صحنه ببرد و موسیقی‌اش را اجرا کند و با مردم از نزدیک ارتباط برقرار کند، محروم بود. هرچند که به هرحال سی‌دی مشهورش آن‌چنان بر قلب و جان نشست که دیگر هیچ وقت فراموش نخواهد شد.

 

شاهد احمدلو: ناصر جنون حقیقت و واقعیت داشت
شاهد احمد کارگردان و بازیگر سینمای کشور و برادر همسر مرحوم ناصر چشم آذر از دیگر سخنرانان این مراسم بود. او درباره ناصر چشم آذر گفت:
ناصر و من سهمی از زندگی هم بودیم. می خواهم خاطره ای را از آقای چشم آذر بگویم که این کوچک ترین خاطره و لحظه زندگی ناصر چشم آذر است که ثانیه به ثانیه اش همین بوده. یک روز در خانه ی تخت طاووس، کوچه ی شمشاد موسیقی یک فیلمی را کار می کرد. من هم به عشق ایشان چون یاد بگیرم دستیارش بودم. سیم وصل می کردم. دستگاه وی اچ اس را عقب، جلو می کردم. صدای ساز از کوچه آمد. نوازنده ی دوره گرد خیابانی ساز می نواخت. کار را تعطیل کرد و رفت روی تراس و سلام و علیک کرد و گفت: «چه آرزویی داری؟» گفت: «از خدا می خواهم از آسمون پول بباره» خدا شاهد است ناصر رفت یک دسته تراول پنجاه هزارتومانی آورد و محکم مثل باران روی سر نوازنده ی دوره گرد پخش کرد. نوازنده دوره گرد خیلی تشکر کرد. ناصر چشم آذر گفت: «از من تشکر نکن از خدا تشکر کن» بعد همان نوازنده را آورد بالا با هم ناهار خوردند و ساز زدند و از آن جا فهمیدم ناصر جنون حقیقت و واقعیت داشت.

شاهد احمد لو در ادامه متنی به قرار زیر را خواند:
چه بی تابانه می خواهمت
ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری
رسم شیدایی او رقیب نداشت
و پیچش موی مرز میان نبوغ و جنونش
کم آشنای راستین داشت
برای همین آتش کودک درونش را دوستان مدعی، اما ابتدایی اش، مجنون می خواندند.
همین واژه را در آن انتها جان بی قرار و روحی بزرگ اما نا آرام تعبیر
تیک تاک هر ثانیه قلبش باران عشق بود و سرزمین مادری
اما به انگشتان یک دست هم نمی رسد
آن ها که باور حقیقی شان است
برای همین ناصر همیشه تنها و زخمی بود و بهانه ی رهایی سازش می شد
قلب او از کار نیفتاد از کار افتاده شد. کمال بی معرفتی عده ای از همکاران مدیون که حتا در مسیر بدرقه اش هم غیبت داشتند، و عدم قدردانی و حمایت در شان او باعث کابوس بی عدالتی لحظات زندگی اش شد تا دلش بشکند از این همه غربت
دلی که از خودی و ناخودی شکسته باشد دیگر بند نخواهد خورد از ماست که برماست
ناصر جان خودت خوب می دانی که تو زنده می مانی و جمعه آغاز مسیر جاودانگی ات خواهد بود. مسیری که تداومش رعنایت ترانه خواهد کرد، برای گرفتن حق تو
همه ی ما هم آغازیم

 

بابک صحرایی: ناصر چشم آذر دستش در جیب گذشته اش نبود

بابک صحرایی شاعر موفق کشور و یکی دیگر از میهمانان مراسم سومین روز درگذشت مرحوم ناصر چشم‌آذر درباره‌ی اسطوره‌ی موسیقی کشور گفت: به طور قطع روح ناصر چشم‌آذر بزرگ خوشحال است از این که این روزهایی که برای ما سخت می‌گذرد شبیه رویاهای او شده است. ناصر چشم‌آذر دوست داشت که همیشه قلب‌های ما به هم نزدیک باشد و کسانی که دوستش دارند کنار او باشند. من خیلی کوتاه مرور می‌کنم ناصر چشم‌آذر را به دلیل ثبت در حافظه‌ی تاریخی‌مان. ناصر چشم‌آذر از تبار هنرمند بود. پسر اسماعیل‌خان کمانچه‌کش که نوازنده‌ی بسیار بزرگی بوده و در آن خانواده‌ رشد کرده. از نوجوانی نوازندگی را شروع می‌کند. در خاطره‌های خودش تعریف می‌کرد: یک بار با برادرش، منوچهر چشم‌آذر بزرگ سر تمرین ارکستری رفته بودند. در زمان استراحت ارکستر، پشت پیانو می‌نشیند و شروع به پیانو زدن می‌کند. می‌گفت: «داشتم پیانو می‌زدم دست کسی روی شانه‌ام قرار گرفت. دست بسیار گرمی بود. برگشتم دیدم واروژان بزرگ. گفت پسر، بچه تو کی هستی که انقدر خوب پیانو می‌زنی؟ خودم را معرفی کردم. گفت: پس عجیب نیست تو انقدر با استعدادی و با این سن کم انقدر زیبا نوازندگی می‌کنی.». در ادامه و در اوایل دهه‌ی پنجاه وقتی وارد عرصه‌ی تنظیم می‌شود با ارنجمان و تنظیم‌های خود فصل تازه‌ای در موسیقی آغاز می‌کند. اگر مرور کنیم موسیقی ناصر چشم‌آذر را که بعدها آهنگسازی را هم شروع می‌کند، قطعاتی مثل «هجرت»، «یه تنهایی، یه خلوت»، «از تو بود» قطعاتی که ملودی را هم ناصر چشم‌آذر ساخته، چه از جهت ساختار ملودی و تنظیم و چه از جهت مقایسه با زمانه‌اش، زیبایی و تازگی عجیب و غریبی دارد که امروز هم همچنان با مرور آن‌ها تعجب می‌کنیم که این آثار چه ذهن خلاقی داشته است. در دهه‌ی پنجاه در حوزه‌ی موسیقی پاپ و موسیقی با کلام، موسیقی‌های بسیاری می‌سازد. در دوران انقلاب به خارج از کشور می‌رود و در سال ۶۴، ۶۳ در اوج پرکاری در لس‌آنجلس به ایران برمی‌گردد. مرور می‌کنیم حضور کوتاه ناصر چشم‌آذر در امریکا را که ده‌ها کار با موفق‌ترین خواننده‌های آن زمان انجام می‌دهد. از او سوال کردم عمو ناصر چرا برگشتید؟ گفت: «مگه قرار بود برنگردم. من باید برمی‌گشتم من خاکم اینجا بود. من خانواده‌ام اینجا بود» هر چند آن جا هم خانواده‌اش حضور داشتند. حضور هنری او در ایران با ساخت موسیقی فیلم «تاراج» آغاز می‌شود. که اتفاق ویژه‌ای در موسیقی فیلم بود. استاد جمشید هاشم‌پور به آن اشاره کردند. استاد ایرج قادری بزرگ همیشه‌ می‌گفت: «وقتی که موسیقی ناصر چشم‌آذر را گوش کردم تعجب کردم از این همه شکوه و زیبایی». این اتفاق ادامه پیدا کرد تا سه روز گذشته که ما ناصر چشم‌آذر را از دست دادیم، همچنان در حوزه‌ی موسیقی فیلم حضور درخشانی داشت. نکته‌ی مهم موسیقی‌های ناصر چشم‌آذر چه در حوزه‌ی ترانه و چه در حوزه‌ی موسیقی بی‌کلام، «باران عشق» که در مورد آن بسیار صحبت کردیم و چه در حوزه‌ی سینما، در کنار زیبایی‌هایش یک خاصیت بسیار مهم دارد. شباهتی بین آن‌ها نمی‌بینیم. ناصر چشم‌آذر هیچ وقت دستش در جیب گذشته‌اش نبوده. تا آخرین موسیقی که ناصر چشم‌آذر ساخت، نوآوری و تازگی می‌بینید. شما نمی‌توانید در موسیقی چشم‌آذر خط ملودی تکراری، تم و موتیف تکراری، ارکستراسیون تکراری پیدا کنید. و یک نکته‌ی مهم درخشان او، بارها ما در استودیو ضبط داشتیم. موسیقی که نوشته بود موسیقی سختی بود. وقتی نوازنده زمان بیشتری صرف می‌کرد به دلیل این که برای نواختن سازها وارکسترال، ضبط یک زمان عرف داشت، ناصر چشم‌آذر در بعضی از جاها دستمزد بیشتری از جیب خود به نوازنده پرداخت می‌کرد. ناصر چشم‌آذر اگر غم نان داشت، اگر مشکل داشت، اگر تحت فشار بود، سفره‌ی بازی داشت. همه‌ی ما از گشاده دستی و سفره‌ی باز ناصر چشم‌آذر خاطره‌های زیادی داریم. من صحبتم را کوتاه می‌کنم. این مجالس امروز و دو روز گذشته که با عزت و شکوه برگزار شد، تجلی همان عشق زیبایی بود که در وجود ناصر چشم‌آذر بود.

 

ستار اورکی: ای کاش من می‌میردم که نسل ما نتوانست هیچ کاری برای هنر این مملکت بکند

ستار اورکی یکی از موزیسین‌های موفق و سرشناس عرصه‌ی موسیقی در کشور، در مراسم سومین روز از درگذشت مرحوم ناصر چشم‌آذر این طور اظهار داشت:
وقتی هنرمندان می‌میرند یک روتینی می‌گذارند که ما دور هم جمع شویم، بیشتر ناراحت شویم و زودتر بمیریم. ناراحتی همدیگر را به تکرار وچقدر جالب تند تند همه دارند می‌میرند. من این را بدون تعارف می‌گویم ای کاش من می‌میردم که نسل ما نتوانست هیچ کاری برای هنر این مملکت بکند. ولی ناصر چشم‌آذر عزیز این بزرگ مرد بی‌تکرار حق به گردن بزرگ‌ترین فرد این مملکت تا کوچک‌ترین فرد این مملکت دارد.

 

منوچهر والی زاده: زندگی خواب سنگینی‌ست که از آن بیدار نمی‌شوی مگر ساعت مرگ

منوچهر والی‌زاده، نام بزرگ عرصه گویندگی و دوبله از جمله سخنرانان این مراسم بود. او  در مورد ناصر چشم‌آذر گفت:
هم سلام می‌کنم، هم تسلیت می‌گویم به همه‌ی هنرمندان با شرف و با عزت ایران. به همه‌تان تسلیت می‌گویم.
زندگی هنگامه‌ی فریادهاست
سرگذشت درگذشت هاست
چه بگویم از ناصر عزیز مرتب با هم تلفنی در تماس بودیم. من از طرف انجممن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم به عنوان یک دوبلور کوچک درمقابل استاد عزیزم منوچهر اسماعیلی که این جا حضور دارند، افتخار پیدا کردم که بیایم در خدمت‌تان چند کلامی حرف بزنم. ناصر عزیز بچه‌های دوبله را خیلی دوست داشت. به بچه‌های دوبله عشق می‌ورزید. مرتب با ما تلفنی درتماس بود. مرتب می‌گفت صداهای شما… صداهای شما… صداهای شما. همیشه ما را خجالت می‌داد. ما دوست نداشتیم ناصر عزیز در مورد ما انقدر لطف داشته باشد. ما خودمان آنقدر ناصر را دوست داریم و دوست داشتیم. خانواده‌اش، شاهد عزیز، آقای احمدلو، دختر عزیزش و خانم مهربانش. انشااله که شما هنرمندان را خداوند به سلامت نگه دارد. تورو خدا همیشه به یاد هم باشیم. من همیشه این شعر را می‌خوانم. این کلام آخر را می‌گویم و از حضورتان مرخص می‌شوم.
زندگی خواب سنگینی‌ست که از آن بیدار نمی‌شوی مگر ساعت مرگ
وقتی در خاک پنهان می‌شوی و تاریکی گور در پیش چشم تو پرده بردنیای ظاهری می‌افکند، باور مدار که نابود شده‌ای، زیرا دل لررزان تو هنوز در تپش و نطفه‌ی زندگی جاویدان در ته زوایای آن باقی‌ست
ناصر همیشه در دل ما جا دارد و همیشه برای ما زنده‌ست

 

شیرین احمدلو: خوشحالم که حقم رعنا را از زندگی با ناصر گرفتم

در انتهای مراسم شیرین احمدلو همسر ناصر چشم آذر و دخترش رعنا دقایقی برای حاضران در مجلس صحبت کردند. شیرین احمدلو گفت: من همسر ناصر چه خوشبخت بودم که سال ها در کنار این مرد بزرگ زندگی کردم. هم همسر خوبی برای من بود و پدر خوبی برای رعنا. از او آموختم و رشد کردم. خیلی متاسفم. خوشحالم که حقم رعنا را از زندگی با ناصر گرفتم. رعنا تنها یادگار زندگی من و ناصر چشم آذر است. او تا آخرین لحظه قلبش برای ما می تپید

در پایان رعنا دختر ۱۶ ساله ناصر چشم آذر گفت: درود و سپاس از یاران رنگین کمانی خالق باران عشق، پدرم، ناصر چشم آذر. حضور شما باعث خوشحالی، دلگرمی من، پدرم و خانواده ام است. به امید روزی که تمام شادی و آواز خواندن همیشه بی قید و بند، رها و مبارک باشد. به ویژه برای زنان سرزمینم

 

عکس های محسن هاشم نژاد از مراسم سوم ناصر چشم آذر را به صورت اختصاصی در تریبون هنر ببینید

 

 

تاریخ انتشار :۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷

برچسب‌ها:
مطالب مرتبط



شما هم یک دیدگاه ارسال کنید
 

نام




یادداشت آرشیو

  • با رکوردداران کنسرت موسیقی در سال ۱۴۰۲ آشنا شوید

    تریبون هنر: هنوز یک‌ماه از سال جدید نگذشته که قیمت بلیت‌های موسیقی ۱۰۰هزار تومان گران‌تر شده و بلیت کنسرت‌ها نزدیک به ۹۰۰هزار تومان به‌خصوص در کنسرت‌های پاپ دیده می‌شود. در دیگر شهرها هم قیمت بلیت‌ها تا سقف ۶۰۰هزار تومان به فروش می‌رسد که سقف قیمت در سال گذشته به ۵۰۰هزار […]

  • رضا داودنژاد، «مصائب شیرین»، کات!

    تریبون هنر: مخابره خبر درگذشت رضا داودنژاد در شامگاه ۱۳ فروردین ماه در حالی که چند سال قبل در چنین روزی خبر درگذشت جمشید مشایخی را مخابره کردیم، آنقدر سخت بود که برای انتشارش تامل کردیم، به چند نفر زنگ زدیم، فکر می‌کردیم دروغ ۱۳ فروردین ماه است اما گویا […]

  • ماجرای یک پرونده‌ رازآلود در «بی‌بدن»/ قصه دختری که جنازه ندارد

    تریبون هنر: فیلم «بی‌بدن» اولین تجربه سینمایی مرتضی علیزاده به نویسندگی کاظم دانشی است که به موضوع جنجالی قتل یک دختر و ماجراهای پس از آن در روایتی مشابه فیلم «علفزار» می‌پردازد. در قالب سلسله گزارش‌هایی با عنوان «پیشنهاد نوروزی خبرگزاری مهر» به مخاطبان سینما» به معرفی فیلم‌های اکران نوروزی […]

  • کدام فیلم ها در سینمای ۱۴۰۲ توقعات را برآورده نکرده؟

    تریبون هنر: ایرنا نوشت: سال ۱۴۰۲ سالی غیرقابل پیش‌بینی برای گیشه سینماها بود. سالی که اخبار فروش ۱۰۰۰میلیاردی تمام سینما را گرفته بود و در این بین فیلم‌هایی آمدند و رفتند که هیچ‌کس متوجه آن‌ها نشد. از دومین فیلم کارگردان فسیل گرفته تا کمدی ویلای ساحلی که توقع‌ها را نسبت […]

  • از مایکل جکسون تا پسر بروسلی: کشف چیزهای عجیب در جسد سلبریتی‌ها

    تریبون هنر: از مایکل جکسون و رابین ویلیامز و پسر بروسلی تا هیث لجر و دختر الویس پریسلی، سلبریتی های محتلفی بوده اند که سرنوشت تراژیکی داشته‌اند؛ اما بررسی‌های پس از مرگشان از نکات غافلگیر کننده‌ای در خصوص مرگ آن‌ها پرده برداشته است.   مرگ همیشه اتفاقی غم انگیز است، بخصوص […]

Ad
Ad
Ad
Ad
Ad