تهمینه میلانی: هنرمندها مثل دایناسورها نمیتوانند خودشان را با هر شرایطی تطبیق دهند و میمیرند
گزارش کامل در تریبون هنرتریبون هنر: مراسم سوم ناصر چشم آذر در مجموعه پیامبر (ص) برگزار شد
تهمینه میلانی، کارگردان برجسته در این مراسم درباره ناصر چشم آذر گفت:
تسلیت ویژه میگویم به رعنای عزیزم دختر ایشان و شیرین نازنینم که میدانم دلیل زندگی آقای ناصر چشمآذر بودند. شاید اگر شیرین و رعنا نبودند متاسفانه آقای چشمآذر خیلی وقت پیش به قول آقای روشنروان دق میکردند و میمردند.
میخواهم صحبت کوتاهی در مورد کرامت و ارزش هنرمند داشته باشم. این که ما چطور با نادیده گرفتن هنرمندان به واقع زمینه را فراهم میکنیم تا زودتر آنها را از دست بدهیم و دیگر عزاداری ما خیلی اهمیت ندارد. با این موضوع شروع میکنم که در مقاطعی از روانشناسی مدرن، یک مسالهای هست که به آن تئوری دایناسورها میگویند. دایناسورها منقرض شدند چون نتوانستند خود را با شرایط آب و هوایی زمین آداپته کنند و تطبیق بدهند. بنابراین نسلشان منقرض شد.
از دید من، هنرمندان پدیدههایی هستند شبیه به دایناسورها که خیلی راحت نمیتوانند خودشان را با هر نوع شرایط اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژی هماهنگ کنند و از درون ذوب میشوند، آب میشوند و نابود میشوند. به ایشان بیتوجهی میشود و اینها این قابلیت را ندارند که هنرشان را به جامعه عرضه کنند. به قول آقای استاد روشنروان، مورد قضاوت قرار بگیرند، مورد تجلیل و تشویق قرار بگیرند و چون قابلیت این را هم ندارند که خود را با شرایط تطبیق دهند و با زمانه همراه شوند به واقع در تنهایی و خلوت خودشان دق میکنند و میمیرند.
متاسفم که باید بگویم تعداد زیادی از این هنرمندان را همین الان در پیرامون خودمان داریم. متاسفم که بگویم همهمان هم نسبت به آنها بیتوجه هستیم چون خودمان گرفتار شدیم. نود درصد کسانی که این جا تشریف دارند هنرمندند، درگیر مسایل روزمره، درگیر این که گلیم خودمان را از آب بکشیم. و از هم جا افتادهایم، دور افتادهایم.
وقتی خبر فوت ایشان را به من دادند به شدت منقلب و متاثر شدم. از دید من که در شش فیلم با آقای چشمآذر کار کردم، پدیدهای بود بین جنون، نبوغ و شوریدگی. یک انسان ویژه بود. شما این خصیصه و این شوریدگی را کمتر میتوانید در انسان هنرمند و یا هنرمندانی که در حال حاضر هستند، ببینید.
به هرجهت من افتخار این را داشتم که سالهای طولانی با ایشان همکاری و به نوعی دوستی داشته باشم. البته در این چند سال اخیر خیلی از اوضاع ایشان با خبر نبودم چون خودم هم مصیبتهای بزرگی را پشت سر گذاشتم. ای کاش کمیتهای بود تا انسانهایی شبیه چشمآذر را شناسایی میکرد و قبل از این که از دنیا بروند به دادشان میرسید. ای کاش چنین کمیتهای وجود داشت. باور کنید وقتی ما رفتیم، رفتیم. نکتهی جالب این است که یادشان میرود آدمهایی باید به این انسانها، انسانهایی که شبیه آنها نیست ولی به واقع ایراندوست و هنرمند بزرگ که میتواند در جامعه شور ایجاد کند اما فقط به خاطر اینکه هم اسم ما نیست، شبیه من فکر نمیکند نادیده گرفته میشوند کمک کنند. انسانها یکبار به دنیا میآیند و بعد میمیرند. راستی راستی میمیرند. با بیتوجهی ما و نادیده گرفتنشان از بین می روند. آیا نیستند هنرمندانی که الان موقعیتی شبیه به ناصر عزیزمان دارند؟ البته که ایشان یک استثنا بود. موسیقی را خوب میشناخت. به قول معروف الفبای موسیقی را خیلی عالی میدانست. برای ایشان نت چیزی نبود. داشتم با آقای ابوالحسن داوودی که با هم با آقای چشمآذر کار میکردیم، صحبت میکردیم، باور کنید اولین اتودشان آخرین اتود بود. ایشان آنقدر خلاق بود فیلم را نگاه میکرد و همان جا موسیقی را میساختند. چند موسیقیدان میشناسید که این قابلیت را داشته باشد.
بنابراین و در واقع از صمیم قلبم امیدوارم به خودمان بیاییم. یادمان بماند هنرمندان موجودات ظریفی هستند. مثل دایناسورها هستند، نمیتوانند خودشان را به راحتی با هر شرایطی تطبیق بدهند و راستی راستی میمیرند. مجدد تسلیت میگویم به همهی شما، به شیرین عزیزم، به رعنای زیبای من و امیدوارم بتوانند این غم بزرگ را تحمل کنند.
تاریخ انتشار :۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷