Ad


نقد فیلم دکتر ژیواگو؛ شکوه خیانت / نوشته ای از بابک صحرایی _ تریبون هنر

تریبون هنر: فیلم دکتر ژیواگو شکوه خیانت و اندوه است. خیانت مردم به همدیگر، حاکمیت به مردم و عاشق و معشوق به هم که همگی با شکوه درخشانی به نمایش درآمده اند.

در حقیقت هم همین است. خیانت هم به اندازه عشق می تواند باشکوه باشد. منتها شکوه عشق منجر به سعادت می شود و شکوه خیانت منجر به نیستی و تیره بختی.

قصه دکتر ژیواگو در دوران انقلاب بلشویکی روسیه به رهبری لنین می گذرد. لنین وعده برابری در ثروت و آسایش و آزادی داده و هوادارانش به بهانه رسیدن به این آرمانشهر، هر خیانت و ظلمی را به هم روا می دارند.لنین بهانه است. مردم دنبال انتقام از هم هستند. مردمانی که از هرکسی که آسایش و موفقیت و ثروت و شهرتی دارد بیزارند و به بیرحمانه ترین شکل ممکن به جان هم می افتند.

دکتر ژیواگو از این منظر فیلم مهمی است. در این فیلم به خوبی وضعیت جامعه و مردم در دوران انقلاب روسیه به تصویر درآمده. سال های بعد از آن و سرنوشت سیاه مردم روسیه را هم که در تاریخ خوانده ایم. مردمی که به همدیگر رحم نکردند و حکومت هم مثل مردمش به مردم رحم نکرد. در جامعه شناسی بحثی است که می گوید هر حکومتی برآیند تفکر مردمش است. تاریخ هم ثابت کرده هرزمان که مردم به هم رحم نمی کنند، هر زمان که مردم نسبت به داشته های همدیگر خشم و کینه دارند، جامعه رو به سقوط و نابودی می رود.

در این میان دکتر یوری ژیواگو اخلاقگرا نیز پا در مسیر خیانت می گذارد. پزشک متعهدی که خانه اش را می گیرند و تبعیدش می کنند اما دلسوزانه برای کمک به مردم تلاش می کند. دکتر ژیواگو اما به بهانه عشق، به خانواده اش خیانت می کند. او که همسرش تونیا و پسرش را در خانه دارد، دل به لارا می بندد. همین دل بستن سرنوشت او را تیره می کند. عشق باشکوه یوری ژیواگو و لارا ردای خیانت بر خود دارد. در حقیقت این خیانت آن هاست که باشکوه است. مثل انقلاب روسیه. خیانتی که باعث تیره بختی ژیواگو می شود. مثل انقلاب روسیه که باعث تیره بختی مردم می شود.

 

بوریس پاسترناک قصه این خیانت ها را به زیبایی نوشته، دیوید لین با شکوه خاصی آن را به تصویر درآورده و موریس ژار با موسیقی درخشانش آن را جاودانه کرده.

 

دکتر ژیواگو

حواشی انتشار رمان دکتر ژیواگو

دولت کمونیست روسیه بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ با وجود اهمیت قائل شدن برای نویسندگان، تنها به آن بخش از نویسندگان روی خوش نشان می داد که با سیاست های لنین هم سو بودند. به همین خاطر بعد از انقلاب روسیه، حدود هزار و پانصد نویسنده در اتحاد جماهیر شوری یا اعدام شدند یا در اردوهای کار اجباری جان خود را از دست دادند یا در بهترین حالت در حصر و انزوا روزگار گذراندند. حتی نوشتن یک شعر کوتاه که مخالف با اندیشه های کمونیستی بود منجر به مرگ یا حصر شاعرش می شد. نمونه اش شاعری به اسم اوسیب ماندلشتام که به خاطر محبوبیت یک شعرشکه حتی چاپ هم نشده بود اما حساسیت زا بود استالین درباره اش حکم داد: منزوی اما سالم نگهش دارید

بوریس پاسترناک رمان دکتر ژیواگو را در دوران نخست وزیری نیکیتا خروشچف می نویسد و تصویری واضح و اثرگذار از انقلاب روسیه و سال های بعد از آن و تیره بختی مردم ارائه می دهد. اگرچه استالین زدایی یکی از برنامه های نیکیتا خروشچف در دوران نخست وزیری اش بوده اما نگاه خصمانه نسبت به نویسنده هایی که هم سو با کمونیست نیستند در دولت و ساختار حاکمیت وجود داشته. کتاب طبیعتا در شوری اجازه چاپ پیدا نمی کند. نسخه دست نویس رکان توسط یک ناشر ایتالیایی کمونیست به صورت مخفی از کشور خارج می شود و تلاش برای مخفی برای برگردان آن و جلوگیری از انتشارش بی نتیجه می ماند. حساسیت شوروی روی این رمان باعث جلب توجه بیشتر به آن می شود و خوانده شدن آن در اروپا ارزش های این رمان زیبا و مهم را برای مردم مشخص می کند. سازمان سیا هم برای بیشتر خوانده شدن این رمان تلاش زیادی می کند. سیا به خاطر حفاظت از جان پاسترناک در شوروی تا مدت ها از چاپ نسخه انگلیسی دکتر ژیواگو خودداری می کند.

بعد از چاپ کتاب دکتر ژیواگو توسط یک ناشر هلندی، سیا هم تلاش می کند که مخفیانه به گسترش این کتاب کمک کند. سازمان سیا این کتاب را حتی در قطع جیبی هم چاپ می کند و در تجمعات مختلفی که دانشجویان شوروی حضور داشتند پخش می کند. به عنوان مثال نسخه هایی از این چاپ جدید در میان دانشجویان اتحاد شوروی و سایر کشورهای بلوک شرق که در جشنواره جهانی جوانان در سال ۱۹۵۹ در وین شرکت کرده بودند توزیع می شود. پژوهشگران و مقامات دانشگاهی اتحاد شوروی که دانشجویان را در این برنامه همراهی می کردند به آنها می گفتند: کتاب را بگیرید، آن را بخوانید ولی به هیچ عنوان آن را با خود به کشور نیاورید.

کتاب دکتر ژیواگو در طی چند ماه تبدیل به یکی از مهم ترین رمان های سال می شود و جایزه نوبل سال ۱۹۵۸ به بوریس پاسترناک تعلق می گیرد. پاسترناک با فشار دولت شوروی، از حضور مراسم نوبل خودداری می کند و دو سال بعد در سن ۷۰ سالگی بر اثر سرطان از دنیا می رود اما رمانش توسط میلیون ها نفر خوانده می شود و تبدیل به سند تاریخی مهم و اثرگذاری از انقلاب روسیه و جنایات کمونیست ها می شود.

بعد از موفقیت‌های بین‌المللی کتاب «دکتر ژیواگو» و اعطای جایزه نوبل به آن، پاسترناک از اتحادیه نویسندگان شوروی اخراج می شود. ویلایش مصادره می شود و در آستانه اخراج از کشور قرار می گیرد. در همین اثنا پاسترناک نامه ای به خروشچف می نویسد و از او درخواست می کند که از شوروی اخراج نشود چراکه تحمل زندگی در جایی خارج از کشورش را ندارد. خروشچف پس از این نامه، دستور توقف هجمه‌ها علیه پاسترناک را صادر کرد و گفت: «کافی است. او به اشتباهاتش اذعان کرده است. کاری به کارش نداشته باشید.»

 

دکتر ژیواگو

دیوید لین و ساخت دکتر ژیواگو

دکتر ژیواگو یکی از بهترین فیلم های دیوید لین است که در زمان اکرانش آن چنان که باید و شاید قدر نمی بیند اما در گذر زمان تبدیل به یکی از بهترین و مهم ترین فیلم های تاریخ سینما می شود.

قصه دکتر ژیواگو در روسیه می گذرد اما به خاطر عدم اجازه ساخت این فیلم در روسیه، دیوید لین این فیلم را در اسپانیا می سازد. او برای این فیلم دکور عظیمی به مساحت ده هکتار در مادرید می سازد. این دکور شامل یک خیابان هشتصد متری سنگفرش شده با اتومبیل‌ها و واگن برقی، یک راه عبور برای قطار، دکور کاخ کرملین و شصت مغازه و خانه بود.

عمر شریف که سابقه همکاری موفقی با دیوید لین در فیلم لارنس عربستان را داشت از او می خواهد که نقش پاشا را به او بدهد منتها دیوید لین او را برای نقش اصلی در نظر می گیرد  و ایفای نقش دکتر یوری ژیواگو را به عمر شریف می سپرد.

کارلو پونتی تهیه کننده فیلم بر این نظر بوده که نقش لارا توسط همسرش سوفیا لورن ایفا شود که دیوید لین مخالفت می کند. لین معتقد بوده سوفیا لورن برای نقش لارا خیلی قد بلند است. او برای این نقش جولی کریستی را انتخاب می کند که انتخاب بسیاری هم مناسبی هم بوده.

دیوید لین دکتر ژیواگو را بعد از پل رودخانه کوای و لارنس عربستان در سال ۱۹۶۴ می سازد. در زمان اکران به اندازه این فیلم مورد استقبال از سوی منتقدان قرار نمی گیرد اما جزء فیلم های پرفروش سال ۱۹۶۵ قرار می گیرد

فیلم جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین موسیقی فیلم، بهترین طراحی صحنه، بهترین فیلمبرداری و بهترین طراحی لباس را کسب می کند.

 

نویسنده: بابک صحرایی

 

در صفحه اینستاگرام تریبون هنر با ما همراه باشید

 

 

 

 

تاریخ انتشار :۲۸ خرداد ۱۴۰۰

برچسب‌ها:, , , ,
مطالب مرتبط



شما هم یک دیدگاه ارسال کنید
 

نام




یادداشت آرشیو

  • مینی سریال «بچه گوزن»؛ روایت هیجان انگیز یک رابطه سادومازوخیسمی

    تریبون هنر _ بابک صحرایی: سریال «بچه گوزن» داستان واقعی یک رابطه سادومازوخیسمی (آزارگری و آزارخواهی) است. مرد و زن هر دو گرفتار این بیماری روانی اند با این تفاوت که مرد ظاهری عادی و معمولی دارد اما به اندازه زن که رفتارش بیانگر آشفتگی روحی اش است، بیمار است. […]

  • نگاهی به تاثیر آیین و هنر مردمی در آثار سینمایی و نمایشی
    بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و عباس کیارستمی با تعزیه ایرانی چه کردند

    تریبون هنر: تعزیه، این هنر عامه یکی از عمیق‌ترین هنرهای ایرانی است که در دوره مدرن توجه بسیاری از هنرمندان تراز را در شیوه‌های مختلف هنری به خود جلب کرده است، از جمله آن هنرمندان در سینما حداقل سه سینماگر با نوشتن و یا ساختن و یا الگوگرفتن از پیشنهادهای […]

  • یادداشت حامد حنیفی درباره نمایش مرگ با طعم نسکافه: بی اختیار اشک می‌ریختیم

    تریبون هنر: حامد حنیفی در یادداشتی درباره نمایش «مرگ با طعم نسکافه» به کارگردانی بابک صحرایی نوشت: من و اکثریت قریب به اتفاق حضار بی اختیار اشک می‌ریختیم. به گزارش تریبون هنر، حامد حنیفی، آهنگساز برجسته موسیقی ایران و منتقد موسیقی در یادداشتی درباره نمایش مرگ با طعم نسکافه نوشت: […]

  • بابک جهانبخش مرگ با طعم نسکافه به کارگردانی بابک صحرایی

    تریبون هنر: بابک جهانبخش، خواننده برجسته و توانمند موسیقی ایران، یادداشتی را درباره نمایش «مرگ با طعم نسکافه» به کارگردانی بابک صحرایی منتشر کرد. به گزارش تریبون هنر، بابک جهانبخش در یادداشت خود درباره نمایش «مرگ با طعم نسکافه» و بابک صحرایی ر صفحه اینستاگرامش نوشت: بابک صحرایی فارغ از […]

  • رضا صادقی در مرگ با طعم نسکافه

    تریبون هنر: رضا صادقی در یادداشتی درباره نمایش مرگ با طعم نسکافه به نویسندگی و کارگردانی بابک صحرایی نوشت: رفتم چون رفیقم رو ذوست دارم و دعوتش برام محترم بود اما شگفت زده شدم به گزارش تریبون هنر، رضا صادقی خواننده برجسته و مولف موسیقی ایران در یادداشتی به تحلیل […]

Ad
Ad
Ad
Ad
Ad
Ad
Ad