فرمان فتحعلیان: موسیقی امروز جزء بیمحتواترین دورههای موسیقی این مملکت است / با انتشار اینترنتی آلبومم، ریسک بزرگی کردم / ممنوع الکارم کردند چون سالها بود در کمینم بودند
فرمان فتحعلیان هنرمندی مولف است که با آگاهی و خرد ارزشمندی در هنر این سرزمین به زیبایی آفرینی پرداخته. به تازگی آلبوم جدیدی به اسم دیده بیدار از فرمان فتحعلیان به انتشار رسیده و همین اتفاق، بهترین بهانه برای گفتگو با او بودتریبون هنر _ بابک صحرایی: فرمان فتحعلیان هنرمندی مولف است که با آگاهی و خرد ارزشمندی در هنر این سرزمین به زیبایی آفرینی پرداخته. به تازگی آلبوم جدیدی به اسم دیده بیدار از فرمان فتحعلیان به انتشار رسیده و همین اتفاق، بهترین بهانه برای گفتگو با او بود. گفتگویی که در مسیر روشنی به پیش رفت. فرمان فتحعلیان تحلیل عمیق و قابل اعتنایی از هنر دارد و نگاه متعهدانه اش به بحران جاری در جهان امروز و هنر سرزمینش، دارای ارزش های بسیاری است. آلبوم زیبای فرمان فتحعلیان به اسم دیده بیدار را با گوش جان بشنوید و سخن های زیبا و عمیقش در این گفتگو را با چشم جان بخوانید
گفتگو را با مروری بر آلبوم «دیده بیدار» که به تازگی منتشر کرده اید شروع کنیم. در این مجموعه با چه کسانی همکاری کردید و چه تفکری در تولیدش داشتید؟
سه تا از اشعار مجموعه دیده بیدار از حضرت مولانا جلال الدین هستند. یک قطعه از حضرت مقدس فانی هست.ترانههای دیگر هم از استاد سیروس الوند به اسم وهم، آغوش صدا از سرکار خانم شرمین شیراس ، ترانهی شهر لیلی از آقای آرش غنیزاده و ترانهی آدمای روزگار از خودم هستن که در این آلبوم قرار دارند. اجزای این مجموعه از نظر خودم دور از هم نیستند و مانند جعبه مدادرنگی ست که همه رنگهایش به هم مرتبطند. آهنگسازی و تنظیم تمام قطعات بر عهده خودم بوده غیر از قطعه «بیایید بیاییدـ» که ساخته دوست خوبم شاهرخ پورمیامین است.
فرمان فتحعلیان همیشه دغدغههای خاصی در موسیقی داشته. از شعر تا ارکستراسیون و فرم موسیقی هایی که در این سال ها اجرا کرده اید نشان میدهند که تفکر و تحلیل خاصی پشت تولید آنها وجود داشته. آلبوم «دیده بیدار» بر اساس چه دغدغههایی از شما شکل گرفته است؟
اولا استارت این کار دو سه سال پیش اتفاق افتاد. خیلی آرام آرام کارها را جمع کردیم. در اصل می شود گفت جریانات پیشآمده در این آلبوم وقایع تلخ زیادی داشت. ما فقط در دوتا ترک در کنار شاهرخ بودیم و متاسفانه من صمیمیترین دوستم را از دست دادم. اتفاقات مربوط به تشنج شاهرخ و تومورش و در انتها اتفاق تلخی که رخ داد ضربه روحی بزرگی به من وارد کرد. آلبوم بیایید بیایید که از قبل آماده بود و ساخته شده بود ولی آخرین تاچ شاهرخ قطعه «زین دوهزاران» و «آغوش صدا» بودند که در این آلبوم قرار دارند. بعد از این دو قطعه، بیماریاش همه را غافللگیر کرد و نزدیک یکسال و دوماه ما درگیر بیماری شاهرخ بودیم که یکی از جریانات وحشتناک برای من بود. ما معتقدیم مرگ وجود ندارد و شاهرخ به سفری طولانی رفته است که ما هم در زمان و مکان دیگری به او میرسیم. برای ما، شاهرخ در حال حاضر به سفر رفته. نمیخواهیم از ادبیات عامه برای کسی که بدنش را ترک میکند استفاده کنیم برای همین شاهرخ هنوز هم حضور دارد و واقعا هم دارد و کنار ماست. با همین اتفاق ها کارها را جمعآوری کردیم. بدون شاهرخ من روند وحشتناکی را طی کردم. او تنها یار من در همه کارهای هنریام بود. همیشه یار و مشاور من بود و این ستون از پشت من رفت. در بیمارستان و منزل با او شش ترک بعدی را چک میکردم و برایم بسیار تلخ بود. من پوست انداختم ولی باید خودم را جمع و جور میکردم. باید به گروه موسیقی و خانواده شاهرخ روحیه میدادم و در عین حال آلبوم را هم جلو میبردم. مسئولیت عجیبی داشتم. سنگینیاش آنقدر زیاد بود که نمی توانم با کلمات و ادبیات وصفش کنم. قدرت این کار را خدا به من داد و در نهایت توانستم آلبوم را جمع کنم ولی اگر این فشار رویم نبود شاید رنگ آلبوم کمی تغییر میکرد. آن غم و فشار زیاد در همه ترکها هست. این بار سنگین غم را در ترک ها تقسیم کردم ولی نتیجهاش این شد که به پیشنهاد دوستان قرار شد این آلبوم را جور دیگری معرفی کنیم. ریسک بسیار بزرگی بود. نمیدانم خروجی چه خواهد بود. هنوز هم نمیداانم این ریسک خوب بوده یا نه. ممکن است بعدها بگویم به به عجب ریسکی کردم یا پشیمان بشوم.
درمورد پخش آلبوم بگویید. آلبومی که با هزینه زیاد و به شکل حرفهای تولید شده و قاعدتا باید به صورت فیزیکال پخش شود، به صورت اینترنتی منتشر می شود. هم ریسک بزرگی است هم ایده جالبی ست. توضیح بدهید ایده این کار از کجا شکل گرفت و تا به امروز نتیجهاش چطور بوده؟
من برای بخشی از طرفدارانم معروفم به فرمان راستگو پس بگذارد حقیقت را بگویم. خیلی تلاش کردم کار را با حضور یک اسپانسر انجام دهم و هنگام انتشار تبلیغ شان روی جلد آلبوم بیاید تا به این صورت در ازای تقبل هزینه تولید آلبوم، برای اسپانسر هم تبلیغ بسیار خوبی باشد. تقبل هزینه تولید آلبوم برای من بسیار سنگین بود چرا که من هرچه داشتم و نداشتم را برای این آلبوم ریختم. در جریان پیدا کردن اسپانسر با شوک برجام مواجه شدیم و همه صاحبان برندهایی که دوست داشتند ورود کنند میگفتند بگذارید ببینیم وضعیت برجام چه میشود تا بعد از مشخص شدن وضعیت ، به بخش فرهنگی ورود کنیم. برای من این ترس و نگرانی قابل قبول بود. اشتیاقشان را پذیرفتم ولی ترسشان را هم پذیرفتم و این نگرانی خیلی منطقی بود. از طرفی من تحت فشار چندین ساله طرفداران بودم که این آلبوم چه شد و دیدم بدهی من خیلی زیاد شده است و نتوانستم صبر کنم تا اینکه دوستم آقای نوید مروجی که مدیر اجرایی پروژه بودند به من پیشنهاد این کار را دادند و گفتند چرا از طریق سامانه این کار را انجام نمیدهی. هم منافع مالی را در نظر بگیریم و هم ببینیم برای مخاطبمان چه بستری را میخواهیم درست کنیم. حساب و کتاب که کردیم دیدیم ترافیک زیاد و نبودن آلبوم در همه کتابخانهها و بعضی شهرها و مسایل این چنینی از پروسه پخش حذف میشود. امتیازهای مثبت را تیک زدیم و امتیازهای منفی را هم در نظر گرفتیم که بدترین بخش منفی این بود که کار مثل خیلی از کارهای دیگر کپی شود و روی سایتهای دانلود برود. دوستان عزیزمان آقای نادری در هف هشتا و آقای جعفری و عزیزی در نوا گفتند آن بخش مربوط به دانلود غیرمجاز را با پلیس فتا هماهنگ میکنیم و آنها آماده هستند و قبل از انتشار کار همه چیز را رصد میکنند و جای نگرانی نیست. به این ترتیب من هم قبول کردم که آلبوم به صورت اینترنتی منتشر شود. من چون آذرماهی هستم و آذرماهیها اصولا قماربازهای بزرگی هستند. مخصوصا در زندگی شان. آماده اند که بپرند توی گود.به همین خاطر من هم پریدم توی گود و گفتم اگر قرار است راحتی ای برای جامعه هنری بیاورد من آغاز کننده اش باشم و تبدیل به یک دیسیپلینی بشود که همه بگویند فرمان این بستری که تو مهیا کردی چقدر عالی ست. امتیاز مالیاش بسیار خوب است. مانند آمازون و آی تیونز و سایتهای دیگر که ۷۰ درصد فروش برای هنرمند است و ۳۰درصد برای سایت. این یک ادبیات اینترنشنال است و دقیقا در همه جا همین درصدها مرسوم است. با تمام دلنگرانیها جلو رفتم چرا که اشکالاتی داشت و آزمون و خطا بود. البته ترجیح میدادم ابتدا یک ترک به اینصورت منتشر میشد و خطاهایش مشخص میشد و اصلاحیهها روی آن یک ترک انجام می شد و بعد آلبوم را منتشر میکردم ولی عیبی هم ندارد به خاطر اصرار زیاد مخاطبان، این زحمت ۵ ساله و آبرو و حیثیتم را گذاشتم و ریسک کردم و پایش هم ایستادم. تصمیم غلط و درستش را هم قبول میکنم و این شاید راه نجاتی برای دیگر همکاران من باشد که از این ادبیات استفاده کنند. همه سرشان در موبایل و اینترنت است پس بیاییم و این اتفاق را در ایران هم مرسوم کنیم. کار بیرون آمد و اشکالاتی داشت و بخشی از اشکالات اصلاح شد و مابقی هنوز در حال بررسی است. فرمان هم هنوز کارش را تایید نمیکند و در حال بررسی است که آیا جواب میدهد یا نه. چهل پنجاه نفر خبرنگارانی که در رونمایی بودند در تلگرام هنوز پیام میدهند که آقای فتحعلیان جلسه دیگری برای بعد از انتشار بگذارید و از ماحصل کار بعد از انتشار اینترنتی آلبوم بگویید که آیا راضی هستید یا نه. گفتم صبر کنید من هنوز در حال رصد کردنم که ببینم فروش چطور است. تبلیغات کنیم و فعلا در حال بررسی افت و خیز بازار هستیم و نتیجهاش را به شما اعلام میکنم.کاری که کردم ریسک بزرگی بود ولی برای تشنگی مردم بود . خیلیها ناراحت بودند که چرا به این روش میخواهید آلبوم را منتشر کنید و ما سیدی میخواهیم. ولی من میگفتم این کارها برای بقای من هنرمند است. من سی دی دادم، اما یک عده دیگر گنده شدند.تا الان فکر میکردید دارید هنرمند مورد علاقهتان را حمایت میکنید اما در حقیقت اینگونه نبود. این تصور غلط در ذهن شما بوده است. یاد داستانی قدیمی می افتم که آن پادگان بودجه کم داشت. یک روز که در پادگان برف میآمد رئیس پادگان به سربازان میگوید یک گوله برف بزرگ درست کنید. سربازان درست میکنند. از سربازان میخواهد گوله برف را دست به دست کنند. آنچه در دست سرباز آخر میماند گوله برف کوچکی ست. رئیس پادگان میگوید من پول اصلی را میدهم ولی آنچه واقعا به دستتان میرسد اینقدر است. مخاطب من هم پول اصلی سی دی را میدهد ولی بخش کوچکی از آن به من میرسید.
لطفا در این مورد بیشتر توضیح دهید. من با تهیه کننده آلبوم راه عشق شما که سال۸۲ منتشر شد در دو آلبوم همکاری کردهام. تهیه کننده با سود آلبوم راه عشق پنج شش آلبوم کار کرد. آلبومها ضرر کردند اما سود آلبوم فرمان فتحعلیان ضرر آنها را هم پوشش داد. از راه عشق چقدر سود مالی به شما رسید؟
من در این مورد مشکلاتی با آن تهیه کننده دارم که امیدوارم حلشان کنم. ما دو تا قرارداد با هم داشتیم. یکی این بود که قرار بود مبلغی را به من پرداخت کنند و قرارداد بعدی را به زور چاقو چاقوکشی از من امضا گرفتند. من این مسئله را با سند و مدرک و آدم هایی که در جریان این اتفاق بودند اعلام میکنم. به خاطر مشکلات مالی که آن دوران داشتم و تهدیدهایی که اشاره کردم این قرارداد را امضا کردم. این حرفها را بعد از چندین سال است که میزنم. این آدم را هرگز نمیبخشم و حلال نمیکنم چون حق من و دیگر هنرمندان را در این آلبوم ندادند و در آن دوران و خلا قانونی مجبور بودم با آدمهای عجیبی که اصلا فرهنگی نبودند کار فرهنگی کنم. از نحوه خرید آلبومشان مشخص بود که چقدر آدمهای فرهنگی هستند یا نیستند. میدانم با سود آن آلبوم چقدر برد. مخاطبان جدید من میگویند مگر نمیگویی ما حمایتت کنیم پس چرا راه عشق هیچ جا نیست. بخشی که ما با مسائل حقوقی این آلبوم داریم این است که سی دی این آلبوم توسط تهیه کننده منتشر نشد. وکلای ما میگویند کسی حق ندارد آن کار را بخرد و در طاقچه خانهاش بگذارد حتی اگر شما اثر را از نظر مادی و معنوی واگذار کرده باشید و اگر این کار را انجام دهد باید آلبوم از این شخص گرفته و تکثیر و توزیع شود. این شخص سالهاست مفقود است و کار راه عشق را بیرون نمیدهد. من از این آلبوم هیچ نفعی نبردم و آسیب عاطفی هم دیدم.
در طی سالهای اخیر مدام از فشارهایی که روی شما بوده است مانند ممنوعالکاری و مسایل این چنین صحبت بوده. دلیل اینکه در مقطعی ممنوعالکار بودید چه بود و چه آسیبهایی به شما وارد کرد؟ چون همیشه هنرمند موجهی بوده اید
همه جا گفتم و باز هم میگویم. این ممنوعالکاری از طرف یک مدیر دفتر موسیقی وزارت ارشاد بود که یک شیطنت بسیار بد و ریسک بزرگی کرد. از کلام استاد بزرگ سیروس الوند بهانهتراشی کردند با اینکه ایشان هیچ فرمایش غیرمعمول و غیرمعقولی نکردند و من هم کار غیر معقولی نکردم. حکم من پنج سال ممنوع الکاری بود. استاد الوند در کنسرت من حضور داشتند و من از ایشان خواستم که چند کلامی همه را مفتخر کنند و صحبت کنند چون تا اسم ایشان را بردم سالن رفت روی هوا. همه عاشق ایشان هستند و کارشان را دوست دارند. ایشان روی استیج هیچ حرف غیرقانونی ای نزدند اما حضور ایشان و صحبت های شان بهانه ای شد برای دوستانی که سال ها بود در کمین بودند تا من را اذیت بکنند. من بیست و چهار سال سابقه کار با اداره ارشاد را دارم. رئیس اداره حراست مرکزی گفت عجیب است که تو در طی این سالها یک تخلف هم نداشتهای و در پرونده ات هیچ شکایت و تخلفی نیست. گفتم چرا باید تخلف کنم؟ گفت آخه از همکارهای دیگر شما تخلف های زیادی گزار ش شده. در هر حال به بهانه ای که ذکر کردم من را ممنوع الکار کردند
من هم این قضیه را به شدت رسانهای کردم. دوستان داخل ایران این قضیه را خیلی پوشش دادند و رسانههای خارجی این خبر را پوشش دادند. وقتی قضیه به رسانه های خارجی رسید و از طرف آنها گسترش پیدا کرد از طرف دوستان ناجا نامه ای به مرکز موسیقی رفت که دلیل ممنوعیت کاری من چیست؟ چون افراد نیروی انتظامی از دلیل ممنوعالکاری من خبر نداشتند. مدیر مرکز موسیقی چه بکوید؟ بگوید من روی غرضورزی شخصی این کار را کردهام؟! بعد از مدتی هم زنگ زد و گفت به دفتر من بیا و من هم رفتم. در ملاقاتی که داشتیم ایشان گفت خواهش می کنم دیگر این مساله را رسانه ای نکن و من هم فوری رفع ممنوعالکاری میزنم. گفتم که آقای محترم چه کسی نامه ممنوعالکاری من را زد. دست گذاشت روی قرآن و گفت به کلام الله، به والله من نزدم. همان موقع من به طبقه پایین نزد آقای بشردوست رئیس حراست مرکز موسیقی رفتم. ایشان گفتند نامه ایشان اینجا هست و خودش امضا کرده. چطور به ولله قسم می خورد که این کا را نکرده و نامه را به من نشان دادند. به این ترتیب فهمیدم که شینطت عجیبی درباره من صورت گرفته. به هر صورت به عذرخواهی ایشان رسید و گفت ببخشید ما خطا کردیم و بعد از یک سال و خورده ای رفع ممنوعیت من صادر شد ولی ضرری که به من زد این بود که تا مدت ها کنسرتگذارها فکر میکردند من هنوز ممنوعالکارم. بعضی از کنسرت گذارها فکر میکردند من اصلا ایران نیستم و به هند مهاجرت کرده ام. یعنی برای من جوی ساختند که سراغ فرمان نروید. فرمان ممنوعالکار است و اصلا ایران نیست در صورتیکه من هم ایران بودم و هم ممنوعالکاریام رفع شده بود چون بعدش سریع کنسرت گذاشتم و هرسال کنسرت گذاشتم ولی این جو و اتمسفرش و زخمی که به من خورد و آن زجری که در آن دوران گذراندم هنوز برای من غیر قابل جبران است. از خیلی از دوستان رسانه ها دلگیرم که خبری از رفع ممنوعالکاری من نزدند و سراغی از من نگرفتند. درد و رنج من را انعکاس ندادند. علی ایحال این درد دل من بود.
خدا را شکر که زمان، حقانیت شما را در هنر ایران به اثبات رساند. شما بیش از دو دهه فعالیت اثرگذار در موسیقی داشتهاید. این اثرگذاری بسیار مهم است. اینکه کسی بتواند جریانی را پایهگذاری کند و به خوبی ادامه دهد. فرمان فتحعلیان اینگونه بود. در حال حاضر موسیقی ایران را چطور میبینید؟
خیلی بد. شاید جز بیمحتواترین دورههای موسیقی این مملکت است و تبانی آنقدر زیاد شده که کارهای بامحتوا خیلی کم شده است. این بیمحتوایی باعث سریدوزی در موسیقی شد. خیلی از کارهایی که میشنویم دزدیده شده از ملودیهای یونانی و ترکی است و فکر نمیکنند کسی شاید کسی عاشق موسیقی یونانی باشد و وقتی بشنود آن را بشناسد و از طرفی هم مردم آنقدر غرق سریالهای ترکی هستند که دائم آهنگهای ترکی را دنبال میکنند و متوجه این دزدی ها می شوند. میکس بخشی از موسیقی ترکی و یونانی باعث نمیشود کسی آهنگساز بشود. در لابهلای این به هم ریختگیها کارهای اثربخش هم هست اما آنقدر حجم کارهای سخیف و سطح پایین زیاد است که متاسفانه دارد سطح شنیداری عمومی از جامعه را پایین می آورد. گوش جزء مقدس ترین اعضای خلقت انسان است. علت های بسیار معنوی دارد برای همین هم زود تخریب میشود. انسان وقتی در شکم مادرش است، قبل از اینکه از بدن مادر خارج شود تنها عضوش که کار می کند گوش است. موقعی که اسنان دارد بدنش را برای همیشه ترک می کند آخرین عضوی که از کار میافتد گوش است. انسان در حال مراقبه، وقتی چشمش را می بندد و دارد مراقبه می کند/ف مدیتیشن می کند و حواس جمع می شوند آخرین حواسی که قطع میشود و به آن آگاهی کیهانی می رود گوش است. برای همین است که سریعالانتقال ترین هنر بین تمامشاخه های هنر، موسیقی است. مثلا در امریکای لاتین همانگونه که میدانید با یک آهنگ انقلاب میشود و مردم می ریزند بیرون و پادشاهی سقوط میکند. برای همین هم هست که بعضیها موسیقی را بسیار خطرناک می دانند چون سریع الانتقال است و بعضیها هم از این سریعالانتقالی بول میگیرند و میگویند کارهای خیلی عالی نگذارید. سطح آگاهی مردم را بیارید پایین و در همین جای پایین نمودار نگه دارید. این اتفاق الان افتاده. با این ترفند و مهندسی این اتفاق افتاده است. ترانههای عجیب و غریب میشنویم که اصلا ترانه نیستند. ملودیهایی که هیچ آگاهی به مردم هزاره سوم نمیدهند. در جهانی که دارند سر میبرند، مردم را تکه تکه میکنند، مردم گربه و درخت میخورند تو یک رسالت بزرگی داری. دنیا دارد پوست می اندازد. توی هنرمند عاشقانههایت را بگو اما چه مسئولیتی در قبال این پوست اندازی در دنیا داری؟ چه هدایتی کردی؟ به هر حال هنرمند وظایفی بر دوش دارد. وظایف هنرمند در بحران های دنیا خیلی متفاوت می شود و تغییر می کند. آدمکشی زیاد شده؟ هنرمند می رود پشت مردم. قتل زیاد شده؟ هنرمند می رود پشت مردم. فعل و انفعالات منفی اتفاق می افتد؟ منِ هنرمند وظیفه خودم را تغییر می دهم. دریچه دیگری برای مردم باز می کنم و می گویم از این دریچه نگاه کنید. سعی می کنم جامعه خودم را هدایت کنم و از این ترس ها و نگرانی ها بیرون شان بکشم. من هنرمند آمده ام که مردم را خوشحال و شاد نگه دارم و یک وظیفه ای دارم. عاشقانه ها، بعضی ترک های عاشقانه بی نظیرند. کارهایی گوش داده ام که بسیار خوب بوده اند ولی اگر عموم را بخواهی در نظر بگیری اصلا اتفاق های خوبی نمی افتد. تاثیر اتفاق های منفی انقدر زیاد است که بچه هایی که دارند خیلی مسئولانه تر کار می کنند صدای شان کم می آید. مثل اینکه بین صدای خرابی یک آوار بخواهی یک آوای خوش آهنگ را به گوش برسانی. حجم صدا، حجم صدای تخریب است و تو چقدر می توانی صدایت را بلند کنی تا این تخریب را بپوشاند؟ هنوز اتفاق های مثبت خیلی کم دارد در موسیقی می افتد
آیا امیدی به اصلاح این روند در موسیقی دارید؟
بله. قطعا. با مسئولیت پذیری هنرمندان شرایط رو به بهبود می رود. جایگاه امروز ما در این بحران جایگاه ده پانزده سال پیش مان نیست. ما دیگر فقط یک هنرمند نیستیم. مثل راکی مالانف که از هاردکیس سازش مسلسل درمی آورد، نه اینکه بخواهیم از جعبه ساز خود مسلسل دربیاوریم اما می توانیم با هنرمان بدی ها را عقب بزنیم. ادبیات بد، آدم های منفی را عقب بزنیم. با شلیک ترانه ها و ملودی های مان انرژی های بد را پس بزنیم. ذهن مردم را یک ذره از این قتل ها، سر بریدن ها دور کنیم. به زجر کودکانی که دارند در بحران های جهان آسیب می بینند نگاه کنیم و کمی به مردم امید بدهیم و روحیه شان را تلطیف کنیم. مردم را به یک اتحاد جمعی دعوت کنیم. اینکه من عربم تو عجمی، من سفیدم تو سیاهی، این کلمات دارند بین قلب ها فاصله ایجاد می کنند. از کلمات مثبت در موسیقی استفاده کنیم. من اینگونه به هنر نگاه می کنم و وظیفه ی هنرمند را در این بحران تا این حد مقدس می دانم. انتظارم هم از همکارانم خیلی زیاد است. می گویم مسئولانه تر نگاه کنیم. باید قلم های قوی تر و آهنگسازی های قوی تری انجام شود تا شنونده را تحت تاثیر قرار دهد. با موسیقی از این گردابی که در آن گرفتاریم خارج شویم
.
فرمان فتحعلیان خودش شاعر توانایی است و کلامش در حافظه ی جمعی مردم جاری است. با این توضیح، اینکه از شعر هنرمند بزرگی مانند سیروس الوند استفاده کرده اید که حرف های بزرگی در سینما زده چه تاثیر و نتیجه ای در کار شما داشته است؟
.
اولا اینکه به هرکس می گویم استاد سیروس الوند ترانه سرا هم هستند همه بدون استثنا با تعجب نگاه می کنند. من خودم هم تا روزی که در دوران ممنوع الکاری ام یک روز به خانه ام آمدند و از این بهانه تراشی ها ناراحت بودند نمی دانستم ایشان شاعر هم هستند. ایشان به من شعری هدیه دادند و اولین تعجب از خودم شروع شد. گفتم استاد شما در شعر هم دست به قلم هستید؟ که گفتند از قدیم این قضیه بوده و دست بر آتش شعر داشته اند. به این ترتیب روی شعری از ایشان کار کردم و هرکس هم که این قطعه را می شنید می گفت این ترانه با کاراکتر و خصوصیات و ادبیات استاد الوند کاملا عجین است. این دردی که در این ترانه هست که می گوید: با کسی حرفی ندارم وقتی حرفام بی جوابه. این ها انرژی خود استاد الوند است. آن زخم ها و دردها و دغدغه هایی که سال ها با ایشان بوده و در این ترانه هم آمده است. این دردها با دردهای فرمان فتحعلیان و موسیقی اش ادغام شد، درد موسیقی و سینما و دو نگاه از دو شاخه مختلف هنری با هم ترکیب شد و نتیجه بسیار خوبی حاصل شد.با هم به گفتگو نشستیم. من از موانع و دردهای موسیقی می گفتم و ایشان از دردهایشان در سینما گفتند و دیدیم چقدر درد مشترک داریم. همین درد مشترک باعث تولد قطعه ای به اسم وهم شد. من از این همکاری بسیار خوشحالم و دوستانی هم که این قطعه را شنیده اند بسیار دوستش داشته اند
.
و سوال آخر. چه برنامه ای برای آینده دارید؟
.
فعلا منتظر نتیجه استقبال از انحوه پخش آلبوم هستم و قطعا بعد از صفر برای اجرای آلبوم جدید در برج میلاد اقدام می کنیم و تاریخ هم مقرر گردیده است و بلافاصله بعد از اجرای تهران منتظریم ببینیم با کدام یک از دوستان کنسرت گذار می توانیم قرارداد ببندیم که در شهرستان ها هم اجرا داشته باشیم.
این برنلمه عادی است. ولی قسم خورده ام که تمام توانایی هایم را جمع کنم و به جبران این پنج سال که گذشت هرسال به وقتش آلبوم جدید خودم را در دسترس مخاطبانم قرار دهم.
.
تاریخ انتشار :۲ آبان ۱۳۹۵