ریچارد بروکس؛ از گربه روی شیروانی داغ تا در کمال خونسردی
یادداشت بابک صحراییتریبون هنر _ بابک صحرایی: ریچارد بروکس از کارگردان های مهم سینمای بدنه در هالیوود است که فیلم های شاخصی مثل گربه روی شیروانی داغ، المر گنتری ، حرفه ای ها و در کمال خونسردی را در کارنامه هنری اش دارد. از طرفی فیلم های مهم شکست خورده ای مثل برادران کرامازوف و لرد جیم را هم ساخته است. او تا مرز تبدیل شدن به یک کارگردان مولف پیش زفت اما چند قدم مانده به این مرز، متوقف شد.
بروکس یکی از معدود فیلمسازانی بود که زندگی حرفه ای او باعث گذار سینمای هالیوود از سیستم استودیوی کلاسیک به تولیدات مستقل شد. او همچنین یکی از نویسندگان و کارگردانان پس از جنگ بود که در تلاش برای رهایی از سانسورهای صنعتی ، برخی از بهترین فیلمهای خود را ساخت.
او با رفتن به سمت موضوعاتی مثل نقش مذهب در جامعه و تحلیل تاثیرات مثبت مذهب در زندگی فردی و اجتماعی انسان و همچنین سوء استفاده از آن در جوامع مدرن، فیلم هایی مثل المر گنتری و برادران کارامازوف را می سازد. اولی فیلمی خوب و تحسین شده و دومی با وجود اقتباس از داستان مشهور داستایوفسکی، تبدیل به فیلمی سردرگم می شود و مفاهیم عمیق جاری در اصل داستان را به شکلی تیترواز و شعاری بیان می کند.
از سوی دیگر تغییر مداوم ژانر در فیلم های ریچارد بروکس باعث شده نشود خط فکری مشخص و ساختاری منحصر به فرد را برای آثار او قائل شد. او از ملودرام خانوادگی و نوآر تا وسترن را در فیلم هایش تجربه کرده و سیری همراه با فراز و نشیب های فراوان در کارنامه هنری اش دیده می شود.
ریچارد بروکس از یک سو با فیلمی مثل گربه روی شیروانی داغ، پل نبومن را نبدیل به ستاره هالیوود کرد و موقعیت هنری الیزابت تیلور را به تثبیت رساند و با المر گنتری باعث شد برت لنکستر اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریاقت کند و از سوی دیگر با لرد جیم، به موقعیت خوب پیتر اوتول آسیب رساند. پیتر اوتولی که با بازی در لارنس عربستان در سال ۱۹۶۲ در اوج شهرت قرار داشت و لرد جیم قرار بود اتفاقی مثل لارنس عربستان را برای او رقم بزند. فیلم پرخرجی که در زمان تولیدش پیش بینی می شد اتفاق بزرگی را برای همه عوامل خود رقم بزند اما تبدیل به فیلمی آشفته و سردرگم شد.
ریچارد بروکس این فراز و نشیب و ایستادن در مرز فیلمساز مولف و تجاری را تا انتهای فعالیت های هنری اش با خود به همراه داشت. او هربار که فیلم بدی می ساخت با یک فیلم خوب یا موفق، شکستش را جبران می کرد و یا هر وقت که امید ها نسبت به او از بین می رفت با ساخت یک فیلم خوب، همگان را شگفت زده می کرد. به عنوان مثال بعد از ساخت دو فیلم ضعیف و ناموفق دوران شیرین جوانی و لرد جیم، فیلم حرفه ای ها را می سازد که نامزدی سه اسکار از جمله اسکار بهترین کارگردانی را برایش به همراه می آورد و ضمن موفقیت در گیشه، تبدیل به یکی از بهترین و سرگرم کننده ترین وسترن های دهه شصت میلادی می شود.
او ده سال بعد در سال ۱۹۶۷، بعد از ساخت سه فیلم ناموفق، فیلم در جشتجوی آقای گودبار را می سازد و بار دیگر مورد تحسین منتقدان قرار می گیرد.
ریچارد بروکس در هجدهم مه ۱۹۱۲ متولد می شود و در یازدهم مارس ۱۹۹۲ از دنیا می رود. او در کنار کارگردانی، فیلمنامه نویسی و تهیه کنندگی برخی از آثارش را نیز بر عهده داشته و نامزدی هشت جایزه اسکار را در کارنامه هتری خود دارد.
ریچارد بروکس با نام اصلی روبن ساکس از پدر و مادری یهودی روسی در فیلادلفیا متولد می شود. او نوشتن نمایشنامه را در سال ۱۹۳۸ آغاز می کند و در سال ۱۹۴۰ کارگردانی یک تئاتر به اسم «حوضچه میل لانگ آیلند» را بر عهده می گیرد. درگیری با همکاران تئاترش در تابستان او را وادار می کند به امید دستیابی به کار در صنعت فیلم به لس آنجلس برود.
در لس انجلس با شبکه وابسته به NBC در زمنیه توشتن داستان برای آیتم های پانزده دقیقه ای به نام Sidestreet Vignettes برای مدت کوتاهی همکاری می کند. سپس همکاری با کمپانی یونیورسال را آغاز می کند و دو فیلمنامه برای این کمپانی می نویسد. پس از مدتی یونیورسال را ترک می کند و در سال ۱۹۴۳ در طول جنگ جهانی دوم به نیروی دریایی می پیوندد.
ریچارد بروکس در دوران حضور در جنگ در واحد فیلم سپاه تفنگداران دریایی در کوآنتیکو ، ویرجینیا و گاهی در کمپ پندلتون ، کالیفرنیا کار می کند و با اصول فیلمسازی ، از جمله نوشتن و تدوین مستند بیشتر آشنا می شود. در این دوران زمانی هم برای نوشتن رمانی به نام “سوراخ روباه آجری” پیدا می کند که پرتره ای سرسخت از سربازان دولتی که آلوده به تعصب مذهبی ، نژادی و همجنس گرا هستند ارایه می دهد.
کتاب او در سال ۱۹۴۵ منتشر می شود و با نظرات مثبت منتقدان مواجه می شود. با اقتباس از رمان ریچارد بروکس فیلمی به نام «آتش متقاطع» در سال ۱۹۴۷ به کارگردانی ادوارد دمیتریک ساخته می شود. آتش متقاطع اولین فیلم مهم هالیوودی است که با یهودستیزی برخورد می کند و نامزد اسکار می شود. این رمان توجه تهیه کننده مستقلی به نام مارک هلینگر را نیز جلب می کند و به این ترتیب ریچارد بروکس پس از خروج از نیروی دریایی به عنوان فیلمنامه نویس استخدام می شود.
بروکس در ادامه سه فیلمنامه برای کمپانی برادران وارنر می نویسد. از جمله کی لارگو (۱۹۴۸) ، با بازی همفری بوگارت و همسرش لورن باکال و کارگردانی و نویسندگی جان هیوستون، کارگردان برجسته امریکا که مربی بروکس هم بوده. هیوستون به بروکس اجازه می دهد هنگام فیلمبرداری در صحنه کی لارگو باشد تا بتواند درباره کارگردانی یک فیلم هالیوودی بیشتر بیاموزد.
بعد از این اتفاق ریچارد بروکس موفق می شود همکاری با کمپانی بزرگ متروگلدن مایر را آغاز کند و از این نقطه، دوران فیلمسازی اش به طور جدی شروع می شود. او اولین فیلمش به اسم بحران را در سال ۱۹۵۰ با بازی کری گرانت می سازد و بلافاصله دومین فیلمش به اسم لمس نور را در سال ۱۹۵۱ کارگردانی می کند. او با ساخت فیلم تحسین شده مدرسه اراذل و اوباش با بازی گلن فورد و سیدنی پواتیه نامزد اسکار می شود و موفقیت این فیلم جایگاه او در مقام کارگردان تثبیت می کند.
بروکس به ساختن فیلم با فیلمنامه های اقتباسی از جمله نمایشنامه و رمان و حتی اتفاقات واقعی بسیار علاقه مند بوده. او گربه روی شیروانی و پرنده شیرین جوانی (اقتباس از نمایشنامه های تنسی ویلیامز)، برادران کارامازوف (داستان داستایوفسکی)، المر گنتری (بر اساس رمان سینکلر لوییس) و در کمال خونسردی را بر اساس یک جنایت واقعی می سازد.
او در سال ۱۹۶۰ هم زمان با ساخت فیلم المر گنتری با جین سیمونز، بازیگر مشهور هالیوود ازدواج می کند. المر گنتری اما تنها فیلم ریچارد بروکس است که جین سیمونز در آن بازی می کند. آن ها سال ۱۹۷۷ از هم جدا می شوند و ثمره این ازدواج دختری به نام کیت است.
نویسنده: بابک صحرایی
منبع: تریبون هنر
تاریخ انتشار :۳۱ شهریور ۱۴۰۰