بتمن و سوپرمن و وداع با ابر قهرمان؛ آیا این پایان دوره اسطوره هاست؟
یادداشت عبدالرضا منجزیتریبون هنر: عبدالرضا منجزی: اول: وقتی توماس مان خداحافظ غول ها را نوشت اشاره ای مستقیم به دوران گذار داشت.دوره گذر از نیم قرن پایانی قرن نوزده و اغاز عصر نو، یعنی قرن بیستم.توماس مان با واگنر، تولستوی، نیچه، وداع می کند. وداع او در واقع با عصر و دورانی ست که تکرار نشدنی و بی بدیل ست.خداحافظی با معرفت و خردی ست که کمرنگ میشود.
نیم قرن پایانی نوزدهم دوران اوج شکوفایی فرهنگی ست.اختراع چاپ به عصر روشنگری شتاب بخشیده بود و حالا در پس گذر از دهلیز و هزارتوی خفقان اور دوران بیزانس ،جهان شاهد ظهور غولهایی بود که هر کدام سهم قابل درنگی در ارتقا وضعیت فرهنگی تمدن نو داشتند.
وداع توماس مان با اسطوره ها بیش از انکه نوستالوژیک باشد ،به واکاوی و تحلیل دوره ای تاریخی بیشتر شباهت دارد… مان ،نمی تواند دل نگرانی و تشویشش را از موهوم بودن سرنوشت بشری پنهان کند.توماس مان در شمایل این ابر قهرمان های کلاسیک وجاهت و تشخصی ناب را جستجو ،بازخوانی و مطالبه می کند. عصری که کشیشان ، قدیسان و اشراف زادگان را فرزانگان و برگزیدگان زمین می شناخت، حالا یکسره رو به انحطاط و فراموشی می رفت و ردای نخبگی بر قامت اندیشه ورزان خوش می نشیند. نوابغی که با همه شایستگی و خلاقیت مبتکرانه ،اینک با اغاز قرن نو باید با انان وداع کرد. انگار تاریخ بیرحمانه تقدیر گریز ناپذیری را رقم می زند …
دوم : یک دهه بعد رومن گاری خداحافظ گاری کوپر را می نویسد. با تسلط قواعد بازار و دیکته کردن نظام اقتصاد نو که متنی بر منافع سرمایه داری بود ، مناسبات اخلاقی نیز با چالشی غریب روبرو شد.ارزش های اخلاقی و تمام مظاهر متعالی و فرهنگی جامعه بشری در زیر سایه نظام سرمایه در حال نابودی و فراموشی بود.گاری کوپر قهرمان ارزشی و اصولگرای دورانی معرفی شد که اخلاق و شرافت انسانی فضیلتی ناب به حساب می آمد. تمامی انچه که دار و ندار معنوی انسان به حساب می آمد در شمایل بی پیرایه و پرشکوه او تجلی می کند.چهره و کاراکتر او به نماد فرزانگی بی بدیل تبدیل می شود. قهرمان نجیب، یکه سوار ،عملگرا و کنشگری که همیشه به صراحت و بی هیچ تردیدی جانبدارانه سمت اردوی خیر ، راستی و حقیقت می زیست.همیشه با تکیه بر عقاید ی ریشه دار و در کشاکش ستیز خیر و شر او سرباز بی مزد وجدان بشری بود. وقتی رومن رولان با او وداع می کند درست یک قرن از تولد نوابغ سپری شده. این وداع دومین وداع با اسطوره هاست..
سوم:وقتی سام مندز جیمز باند را می سازد نشانه های یک نگاه جدید و فلسفی در کار او به چشم می خورد..مندز جیمز باند خود را می سازد و نه قهرمان رویایی و شکست ناپذیر فلمینگ را.مندز فانتزی های لوکس و خیالبافی های احمقانه و غلو امیز و گاه رمانتیک دوران پیش مدرنیته را به کناری می نهد و با یاس و شکوه و نقد بیرحمانه و بدبینی و واقع گرایی تلخی میاندار اثر می شود.از یک اسطوره ی کارتونی پوشالی هالیوودی و ابر قهرمانی شکست ناپذیر، شمایلی باور پذیر، ضعیف، نحیف و اسیب پذیر می سازد. جیمز باند او ضعیف است. فریب می خورد. قربانی مکر بیش از حد دشمن است.ناتوان و گاه حقیر است اما در عین حال یک دنده و لجوج، امیدوار و سربه هوا. همین خصوصیات ست که او را در متن کارزاری قرار می دهد که برنده اش نامعلوم ست. مندز حماسه و اسطوره را با زیرکی تنگ واقعیت درد اور و نکبت جهان معاصر می نشاند.جهانی که قربانی خشونت ، تروریسم، قساوت جنگ و نفرت است. ماشین و تکنولوژی که همیشه در اثار قبلی برگ برنده ی این جنتلمن انگلیسی به حساب می آمدند حالا به نقطه ی ضعف او تبدیل می شوند.از ماشین دیگر کاری بر نمی آید. چرا که دشمن نیز به دانش و فن اوری نو مجهز شده. دکمه ها و اشیا پرزرق و برقی که تا پیش ازاین عنصری تعیین کننده بحساب می آمدند حالا به مثابه کاردستی و مشتی خرت و پرت بی خاصیت تبدیل شده اند.درست در هنگامه ای که ماشین از نفس می افتد انسان جان دوباره ای می گیرد. قهرمان کلاسیک و مامور ۰۰۷ رویایی واداشته می شود تا با تکیه بر نبوغ و خلاقیتتش از مهلکه نجات بیابد. فضای فیلم زرد و پاییزی ست. سکانس پایانی فیلم انگار مرثیه ای برای وداع با قهرمان های دورانی به سرامده ست..خون ، انفجار، شلیک گلوله، اتش، زخم و سکوتی ازار دهنده از جهان جهنمی ویرانگر و خوف انگیز می سازد.جیمز باند ابر قهرمان شکست ناپذیر جذاب، دریافته که دوران یکه تازی بی چون و چرای او به سر امده… به نظر او از نفس افتاده ..
چهارم:وقتی کریستوفر نولان پا به حیطه ی ساخت فیلم های پرش کوه و تریلرهای جذاب گذاشت ما با اثاری مواجه شدیم که جدای از وجه سرگرمی از حیث کیفی و مفهومی هم قابل تامل بودند. بتمن به شدت مفهومی و ارمانگرا ست.نگاه انجیلی ،ساختار کلاسیک ادبی و زبان شکسپیری ،فرمی متفاوت و مضمونی فلسفی به این اثار بخشید. مفاهیمی چون تقابل خیر و شر، روشنی و تاریکی، زمین واسمان، مرگ و زندگی، راستی و شرارت، ایمان و کفر، یاس و امید، رستگاری و ظلمت. همه و همه به شکلی منطقی در متن و جهان روایت و هم چنین شکل گیری روند حوادث و شخصیت پردازی ها تعریفی دراماتیک یافته اند.
اولین نشانه های ساختار شکنی را نولان رو کرد.او به شدت از اسمان فاصله گرفت .قهرمانش را یکسره زمینی ساخت. روح معنوی و اسمانی را نگاه ماورایی را در باورها و اعتقادات شخصیت ها جستجو می کرد و نه در توانایی های ماورایی شان..چرا که معجزه ویژگی انبیاست.همین تقلیل در غلو و مبالغه به ارتقا کیفی درام منجر شد.به باورپذیری روایت و قصه… عجیب انکه نولان نیز به جای نورپردازی های اغراق امیز و پرشکوه هالیوودی و فضاهای شیک استودیویی به تونل ها، شهری تاریک، آشیان خفاش ها، دخمه ها و مخروبه ها کوچ کرد.در این خفقان مرگ اور بی شک روشنایی و نور جلوه ی بیشتری دارد.
پنجم: سه سال پیش نولان در ساخت سوپرمن نیز به عنوان نویسنده و تهیه کننده حاضر شد.این نقطه اغازی بود برای تکه پاره کردن نسخه هالیوودی ابر قهرمانی که همه کار می کرد.نیمی از دیالوگ های سوپرمن او وام گرفته از انجیل ست.حماسه جای اغراق های کودکانه را گرفت.حقیقت جایگزین حماقت شد.پیدا بود که اتفاق نویی در حال شکل گیری ست.سوپرمن نولان چیز تازه ای بود.
اما: تیر خلاص با بتمن و سوپرمن شلیک شد.این اخرین نمونه سینمایی این تریلر ست.جداگانه در نوشته ای دیگر به این فیلم خواهم پرداخت.اما باورتان میشود پایان سوپر من یک پایان بندی منحصر بفرد و شگفت انگیز و عجیب است.انگار سازندگان حقیقت را فدای مصلحت نکرده اند.ما با شیطانی طرفیم که شکست ناپذیرست.جدال اشرار این بار با خداست.سوپرمن هر چند که بر شیطان غلبه می کند اما خود او نیز از پا درمی آید.ابرقهرمان جاوید فیلم های هالیوودی در کمال بهت و ناباوری مرد.او می میرد.در تابوت جا می گیرد.خاک روی تابوت پاشیده می شود.بی انکه در نمای اخر لرزشی باعث تکان حردن ذره های حاک بشود.دوربین روی تابوت و قبر می ماند.فیلم بی هیچ نقطه امیدی به بازگشت حیات او به پایان میرسد.نجات جامعه بشری از شر جنگ و شیاطین بیش از حیات مرد افسانه ای مهم جلوه می کند.این تفاوتی عمیق با نمونه های قبلی ست.سوپرمن به نظر تصویری دقیق تر از جهان معاصر به نمایش می گذارد…
بتمن و سوپرمن ،، وداع توماس مان با غولها را به یاد میاورد.انگار در هر دوره پنجاه ساله ما باید با اسطوره های عصر پیش وداع کنیم…به راستی جهان بدون اسطوره ها امکان حیات دارد.ایا با همه تلخکامی و سیاهی ناشی از عواقب شرارتی افسار گسیخته انسان معاصر می تواند در گذر از ابر قهرمانها به جنگ با شرارت بپردازد.ایا این پایان دوران اسطوره هاست.باید با ابرقهرمان ها وداع کنیم.پیداست که کار سختی پیش رو داریم.به جای امید بستن به یک مرد افسانه ای و جدال نابرابر ابرقهرمان ها با شیاطین این ما هستیم که باید خود را برای کارزار مهیا کنیم.پیام پایانی سوپرمن همین ست.جایی که بن افلک به قهرمان زن می گوید همه انهایی که در گوشه کنار توان مبارزه دارند را جمع کن…جنگ تازه ای در کارست….خداحافظ قهرمان …خداحافظ گاری کوپر…
عبدالرضامنجزی
اختصاصی تریبون هنر
در صفحه اینستاگرام تریبون هنر با ما همراه باشید
تاریخ انتشار :۱۷ مرداد ۱۳۹۵